نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

چرا می‌خواهم به وبلاگ‌نویسی برگردم؟

در ستایش وبلاگ‌نویسی یا در پاسخ به این‌که: چرا می‌خواهم به وبلاگ‌نویسی برگردم؟

دلیل‌های جزیی زیاد است اما عمده‌ی دلیل‌هایم این‌هاست:

1. مُرده‌زاییِ ایده:

وقتی وبلاگ می‌نوشتم با دیدن یا شنیدن چیزی برایم یک ایده‌ی چند کلمه‌ای شکل می‌گرفت. به آن واژه‌ها فکر می‌کردم. می‌پرداختمش تا برسد به یک مطلب کامل. بعد می‌نوشتم و احتمالن ویرایش می‌کردم. در آخر مطلبم را ارسال می‌کردم. اما این روزها اگر پشت فرمان هم که باشم همان تک مضرابی که توی ذهنم آمده را بی دردسر در یک شبکه اجتماعی منتشر می‌کنم و از جوانه زدنش جلوگیری می‌کنم!

2. پوپولیسم!:

مهم‌ترین ملاک تشخیص سطح مطلب در شبکه‌های اجتماعی تعداد لایک/پلاس/... است. خیلی از ما دیگر حاضر نیستیم مطلب قوی بنویسیم حتا اگر توانش را داشته باشیم. چون یا مخاطبمان پست‌های سطحی را بیشتر لایک می‌کوبد(!) یا مطلب قوی ارزش انرژی‌ای که برایش می‌گذاریم را ندارد وقتی با یک حرف مفت هم می‌شود به همان میزان لایک گرفت!

3. نوشتن در دفتر بی شیرازه:

اگر شما برای مطلبتان ارزش قایل باشید، آن قدر که وقتی مثلن درباره‌ی «تعارض و تزاحم علم و دین» می‌نویسید، بخواهید در چند جا به آن رجوع کنید و بقیه هم بتوانند از آن مطلب استفاده کنند، حتا اگر بالفعل مخاطبی نداشته باشد، در دفتری می‌نویسیدش تا بماند. ماهیت شبکه‌های اجتماعی شبیه دفتر نیست. برای همین آرشیو زمانبندی شده ندارد. برای همین در جست و جوی گوگل اعتباری ندارد. بر خلاف وبلاگ که شیرازه دارد...

4. سوء هاضمه:

فست فودها هم پدر گوارش ما را در آورده‌اند هم رغبتمان را به غذای خوب کم کرده‌اند هرچند طعم فوق العاده‌ای داشته باشند. روزانه چندین صفحه مطالعه می‌کنیم. منظورم همین نوشته‌های یک خطی و چند خطی است. در مجموع به اندازه‌ی چندین کتاب خوب در ماه می‌شود اما دیگر رغبتی به خواندن یک مطلب خوب 50 سطری نداریم. حتا اگر یک قصیده‌ی فاخر باشد. چون دستگاه گوارش ذهنمان پر شده از واژه‌های محدود و پر تکرار. این هم مطالب هله-هوله‌ای سر ذوق چشممان هم زده جوری که تحمل دیدن مطلب‌های خوب را هم نداریم.

5. گلاب به روی همه‌تان!:

مدت‌ها پیش در نوشته‌ای تعبیری دیدم عجیب: «اسهال قلم!» اگر چه تعبیر فاخری نیست اما حقیقت مشمئز کننده‌ای است! کسی که دویست صفحه علم دارد و ده صفحه می‌نویسد، نوشته‌اش ارزش‌مند است. اما کسی که ده صفحه علم دارد و همه ده صفحه را می‌نویسد ملال آور است. چون همه‌ی دانسته‌هایش ارزش‌مند نیست. اما خدا رحم کند به روزی که کسی با ده صفحه دانش، هزاران صفحه بنویسد... حکایت ماست. همه‌ی فرصتمان در همین چاردیواری است، پس راه افزایش دانشمان یا بسته یا محدود است به رقیق‌شده‌ی دانش‌های دیگران! اما از خروجی دادن ناچاریم. چون یک روز ننوشتن یعنی یک روز نداشتن توجه و...!

6. عصاکِشیِ مخاطب نابینا:

عمده‌ی مخاطب‌های وبلاگ، با شناخت از نویسنده و یا علم اجمالی به موضوع و ساختار نوشته‌ی او مطالب را می‌خوانند و نظری که می‌دهند هم طبیعتن می‌تواند کمک کند به پیشرفت. اما دنبال‌کننده‌های ما در شبکه اجتماعی افرادی هستند که عمومن نه ما را می‌شناسند نه در موضوع نوشتن ما تخصصی دارند. من اگر شعری بنویسم و ده‌ها نفر آن را بپسندند وقتی ارزش دارد که بدانم اگر شعر ضعیف یا حتا بی وزن و قافیه بگذارم همین افراد نقدش می‌کنند نه لایک! پس اگر عقل به خرج دهم برایم اصل تشویق‌ها بی معنا می‌شود و اگر هم خام تشویق‌های افراد بی اطلاع شوم قلم و دانشم به قهقرای ابتذال و سطحی‌نگری می‌رسد. امروز غالب نویسنده‌ها و شاعرانی که در شبکه‌های اجتماعی فعال‌اند به مرگ کاری رسیده‌اند. نه پیشرفتی دارند، نه تولیدی و نه امیدی به آینده‌شان است!

7. نگران زبان فارسی‌ام...


۱۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

پاسخ به پرسش‌های متداول درباره‌ی حوزه علمیه

مقدمه: یکی از نقطه‌های ضعف حوزه‌ی علمیه، ناتوانی در شناساندن خود به مردم است. و زمانی این ضعف برجسته‌تر می‌شود که با انقلاب مبارک اسلامی در سال 1357 امکان رسانه‌ای شدن حوزه به شکل چشم‌گیری افزایش یافته. یافتن چرایی این موضوع مجال دیگری می‌طلبد که در حوصله‌ی این نوشته نیست. برای روشن شدن هدف نوشتن، ذکر خاطره‌ای از نگارنده خالی از لطف نیست. برای پذیرش حوزه اطلاعیه پخش شده بود و شماره تماس هم شماره‌ی دفتر ما بود. یکی از تماس‌ها از طرف جوانی بود که می‌پرسید:«اونجا چیه؟!» و بعد در توضیح می‌گفت:«من صِدام خوبه برای مداحی و اینا!» و به خاطرم هست سال‌ها قبل جوانی را که وقتی فهمید طلبه‌ام گفت مدتی طلبه بوده و رها کرده. علتش را که پرسیدم پاسخ داد:«فکر می‌کردم با حوزه رفتن سربازی وِل میشه! بعد که دیدم خبری نیست وِل کردم!» و من هر بار بعد از این محاورات در خود فرو رفتم که چرا حوزه این قدر در شناساندن خود به مردم ناتوان است...

نوشته‌ی پیشِ رو نتیجه‌ی یک دغدغه‌ی شخصی در پاسخ دادن به پرسش‌های معمول و متداول مردم عادی درباره‌ی حوزه است. همه‌ی آن چه ذکر خواهد شد مخصوص به افرادی خارج از فضای حوزه و طلبگی نیست و حقیقت این است که برخی از این پرسش‌ها، ابهامات افراد نزدیک به حوزه، خانواده‌ی طلاب، داوطلبان حوزه و حتا برخی از خود طلاب است که آسیب‌های فراوانی را به دنبال دارد.

در متن پیشِ رو تلاش شده تا با بیانی ساده و به دور از پیچیدگی به پرسش‌هایی از این دست پاسخ داده شود. نگارنده از پرسش‌های آینده استقبال کرده و آماده توضیح بیشتر درباره متن حاضر و پاسخ به پرسش‌های جدید خواهد بود. امید این است که این نگاشته قدمی در شناساندن و رفع ابهام از فضای ناشناخته‌ی حوزه بردارد. هم‌چنین با توجه به آغاز ثبت نام حوزه‌های علمیه، می‌تواند چراغی برای داوطلبان ورود به حوزه نیز باشد.

حوزه فیضیه

پرسش‌ها و پاسخ‌ها:

ادامه مطلب
۸۵۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

در باب حصر خانگی

بسم الله الرحمن الرحیم

حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی مدتی‌ست بیش از پیش دچار حاشیه‌های گوناگون شده. حاشیه‌هایی که در راس آن مواضع علی مطهری قرار دارد. ذکر ما وقع این اظهارات و پاسخ‌ها در حوصله‌ی این مرقوم نمی‌گنجد. غرض از نگارش، بررسی حصر مذکور از دید قانون، شرع و نگاه تحلیلی است.

اصحاب فتنه

*مجرم از دید قانون

بنا بر نص قانون اساسی «اصل، برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‌شود، مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.»(اصل سی و هفتم قانون اساسی جمهوری اسلامی) با توجه به عدم محاکمه‌ی این افراد، ایشان از نظر قانون مجرم نیستند.

حسین شریعتمداری در سرمقاله 9 شهریور 1393 کیهان می‌نویسد:«جرم غیرمشهود، جرمی است که انتساب آن به مجرم نیاز به اثبات دارد و تا قبل از تشکیل دادگاه و اعلام رأی و نظر قاضی، صرفا در حد یک اتهام است. در این حالت تشکیل دادگاه با دو هدف مشخص صورت می‌پذیرد. اول؛ اثبات جرم و دوم؛ تعیین مجازات آن. به عنوان  مثال، شخصی که از سوی شخص دیگری متهم به سرقت شده است و این سرقت دور از چشم و میدان دید این و آن صورت پذیرفته باشد، قبل از آن که اتهام او در دادگاه به اثبات برسد، «مجرم» تلقی نمی‌شود و نمی‌توان او را به صرف اتهام اثبات نشده مستحق مجازات دانست.
اما، «جرم مشهود» به جرم و جرائمی گفته می‌شود که در مقابل چشم مأموران و یا شماری از مردم اتفاق افتاده است، مانند آن که شخصی در ملاء عام و در حالی که تعدادی از مردم شاهد بوده‌اند با قمه به رهگذری حمله کرده و او را مجروح و یا به قتل رسانده باشد. در این حالت وقوع «جرم» و «جنایت» محرز است و تشکیل دادگاه برای اثبات جرم نیست، بلکه برای تعیین مجازات و میزان کیفر مجرم است.» در این باره چند نکته قابل ذکر است:

1.      1. آن‌چه در قانون اساسی هست، نص است نه ظاهر و با قوانین دیگر هم نقض نمی‌شود. به عبارتی همه‌ی قوانین باید مفسر قانون اساسی باشند و هرگز معقول نیست که مفسر صراحت متن را مخدوش سازد.

2.       2. اگر چه جرم‌ها به مشهود و غیرمشهود تقسیم می‌شوند اما قانون‌گزار هرگز حق دفاع و محاکمه در جهت اثبات جرم را از فرد سلب نمی‌کند.

3.      3. اثبات جرایم مشهود نیز از نگاه قانون محتاج اقامه دلیل و شهادت شهود است. چنان که در تشریح وظایف بعد از جرم مشهود به آن تصریح شده.

4.      4. در خود قانون برای فردی که مرتکب جرم مشهود شده لفظ «متهم» به کار برده شده و تا وقتی حکم دادگاه صالح او را مجرم اعلام نکند از نگاه قانون مجرم نیست.

5.      5. موارد جرم مشهود انحصاری بوده و همه‌ی موارد آن در قانون ذکر شده. و هم‌چنین تصریح شده که هر جرمی غیر از این موارد «غیرمشهود» محسوب می‌شود. پس این که مورد اصحاب فتنه از جرایم مشهود باشد محتاج اثبات است.

برای افراد غیر مجرم هیچ مجازات قانونی در نظر گرفته نشده. از این رو موضوعی که مطرح می‌شود مرجع رسیدگی به موضوع و مسئول پاسخگویی در برابر آن است. بنا بر اصل سی و ششم قانون اساسی «حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.» و هم‌چنین در بند 4 از اصل صد و پنجاه و ششم قانون اساسی درباره وظایف قوه‌ی قضاییه آمده:«کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام» پس از انحصار مذکور واضح است که به عنوان یک موضوع قانونی مرجع رسیدگی دستگاه قضایی است و صدور حکم حصر یا حبس یا تعزیر یا غیر از آن تنها از این مجرا قانونی است.(دادگاه صالح می‌تواند کیفیت حبس را معین کند و از این جهت حصر خانگی می‌تواند از مصادیق حبس باشد. از طرفی محروم کردن مجرم از برخی حقوق اجتماعی از اختیارات دادگاه صالح است.)

*حصر با حکم حکومتی؟

اگرچه چنان که بیان شد انحصار صدور حکم مجازات به عهده‌ی قوه‌ی قضاییه است اما در اصل صد و دهم قانون اساسی به رهبری یا شورای رهبری این اختیار داده شده که از طریق حکم حکومتی «معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست» حل کند. با توجه به تزاحم این دو اصل در بعضی موارد و اولویت حکم حکومتی، به طور طبیعی حکم رهبری باید اجرا شود. البته لازم به ذکر است ظاهر در حکم، اِحکام رسمی است و نه نظر و تحلیل شخصی. از جانب دیگر نگارنده‌ی این سطور از جانب حامیان حصر، اشاره‌ای به صدور حکم ولایی رهبری مبنی بر حصر آقایان موسوی و کروبی ندیده است. اما در هر صورت اگر چنین امری صادر شده باشد حصر از جانب قانون لازم است.

*حصر با دستور شورای عالی امنیت ملی؟

به رغم استناد حکم حصر به شورای عالی امنیت ملی از جانب بعض حامیان تداوم حصر، آن چه از اصل صد و هفتاد و ششم قانون اساسی ظاهر می‌شود این نکته است که این شورا استقلال در حکم ندارد. همان طور که در همین اصل ذکر شده: «مصوبات شورای عالی امنیت ملی پس از تأیید مقام رهبری قابل ‌اجرا است‌.» نکته‌ای که ظهور دارد این است که تصمیمات این شورا ذیل اصل صد و دهم قانون اساسی و به عنوان حکم رهبری قابل اجراست که پیش از این درباره‌اش گفته شد. و آن‌چه به نظر می‌رسد این است که کسی مدعی صدور چنین حکمی از جانب مقام رهبری نیست!

*استناد حصر به امیرالمومنین علی علیه السلام

در پاسخ بعضی بزرگواران از جمله جناب محمد حسین رجبی دوانی به اظهارات آقای علی مطهری ریشه‌ی حصر به زمان امیرالمومنین نسبت داده شده و از این رو حصر، فعل قانونی و شرعی تلقی شده است. در صورت پذیرش این موضوع تاریخی به این استدلال از جهاتی خدشه وارد است:

الف: قیاس در فقه شیعه جایگاهی ندارد. اگر چه فعلی از معصوم در شرایطی خاص صادر شده باشد، با توجه به قیاس شرایط زمان آن فعل با شرایط مشابه زمان حاضر نمی‌توان حکم به آن کرد. به خصوص که فارقی بزرگ در این قیاس حاضر است: «همسر پیامبر بودن عایشه». فتأمل!

ب: از امیرالمومنین علی علیه السلام پس از جنگ با خوارج که به کشته شدن تعداد زیادی از آنان شد چنین نقل شده: «لاتقتلوا الخوارج بعدی...» یعنی امام قتل خوارج را تنها در زمان خویش جایز می‌دانسته و بعد از آن نهی فرموده‌اند. فلذا لزوم عمل به افعال ایشان در برخورد با دشمنان جهت حال حاضر قطعی نیست. فتأمل!

ج: قول علما. نگارنده تا کنون از قول هیچ فقیه متقدم و متاخری این عبارت را که حصر بدون محاکمه جایز باشد ندیده است. و این نشانه‌ای است بر عدم حجیت آن فعل در اعصار دیگر.

د: اگر سند و دلالت را نیز بپذیریم این نقد به قانون اساسی ما وارد خواهد بود که چرا چنین حکم شرعی را در تبصره‌ی اصل سی و شش و سی و هفت ذکر نکرده است. و این که تخلف مجری قانون از قانون به واسطه‌ی نقص قانون پذیرفته نیست.

*حصر به مصلحت است؟

اگر با هر استدلالی پذیرفته شود که حصر این آقایان در قانون به مجری قانون اجازه داده شده، بنا بر حکم ثانوی است. به عبارت دیگر در زمانی مجری قانون باید حکم اولیه که محاکمه و مجازات طبق نتیجه‌ی آن است را تعلیق کند که مصلحت بزرگ‌تری را با این کار تامین نماید. درباره‌ی علت و مصلحت حصر نظرات متفاوتی وارد شده که هر کدام به طور جداگانه مطرح می‌شود:

الف: رأفت. چنان که گفته شده حق این افراد مجازات اعدام است اما با حصر به مجازات کوچک‌تر اکتفا شده. در پاسخ می‌توان گفت: رأفت اسلامی به خودی خود قانون و قانونی نیست. بلکه می‌تواند مبنای «حکم قاضی»، «تخفیف پس از حکم از جانب دادگاه»، «بخشش پس از حکم با حکم رهبری» و «معلق شدن اجرای حکم با حکم رهبری و پس از محاکمه» قرار گیرد. از طرفی این عبارت و امثال آن که: «حصر از باب رافت است و عدالت این است که اعدام شوند» پذیرش واضح عدم رعایت عدالت است.(البته این عبارت در فضای جدل پذیرفته است!)

ب: حفظ نظام. عده‌ای اعتقاد کرده‌اند که محاکمه و مجازات اصحاب فتنه باعث گُر گرفتن شعله‌های تازه از خاکستر فتنه است. به عقیده‌ی نگارنده اگرچه به طور قطع امواجی در حاشیه و پس از محاکمه رخ خواهد داد اما از چند جهت به این استدلال اشکال وارد است:

1.       1. نظام اسلامی محکم‌تر از آن است که با موج این ماجرا خللی یابد. همان طور که از موج مهیب فتنه‌ی 88 به سلامت عبور کرد.

2.      2. اگر جریان فتنه چنین توانی در جلب مردم داشته باشد در صورت مرگ قریب الوقوع این افراد در حصر این موج بزرگ‌تر و خطرناک‌تر خواهد بود. چرا که جلب مردم به سمت مردگان ساده‌تر و توسل به مظلوم‌نمایی اثربخش‌تر خواهد بود. ضمن آن که انگشت اتهام به سوی جمهوری اسلامی خواهد بود.

3.      3. اگر از جانب محاکمه خطری مقطعی برای نظام حاصل شود، در مقابل این خطر، عدم محاکمه، در طولانی مدت پایه‌های ایدئولوژی نظام را سست خواهد کرد و باب استثناهای غیر موجه‌تر باز خواهد شد.

4.      4. نسل‌های آینده با تاریخی مواجه می‌شوند که دو نفر بدون محاکمه و دفاع از اعمالشان حبس ابد شده‌اند. از این جهت پایگاه مردمی آینده‌ی نظام با مشکل مواجه خواهد شد.

5.      5. با پذیرش فرض هم، تبعاتی که برای نظام پیش می‌آید در نتیجه‌ی مجازات خواهد بود و نه صرف محاکمه. می‌شود محاکمه را انجام داد و مجازات را تعلیق یا عفو نمود، تا جمع بین مصلحت‌ها صورت پذیرد.

ج: برخورد حضرت امام. بعضی افراد با استناد به دستور حصر افرادی در ابتدای انقلاب به دستور امام خمینی، تکرار حصر را صحیح می‌دانند. علاوه بر آن‌چه پیش از این گفته شد بر این استدلال اشکال دیگری نیز وارد است و آن این‌که حضرت امام اگر چه مراد ماست اما افعالشان حجت شرعی تصمیم نیست. توضیح آن‌که «سنت» شامل قول و فعل و تقریر معصوم است و نه حتا اولیای صالح و مراجع و عرفا و... از این جهت به عنوان سنت نمی‌توان فعل حضرت امام را صغرای قیاس قرار داد. اگر چه نظر ایشان به عنوان مرجع بزرگ و صاحب نظر سیاسی می‌تواند در حد شاهد بر نظریه‌ای باشد اما به حد دلیل نمی‌رسد و «نحن ابناء الدلیل...» و همین‌ طور باید گفت تصمیم‌های حضرت امام را باید در بازه‌ی زمانی ابتدای انقلاب و شرایط متزلزل بودن اساس انقلاب و بحران‌های بزرگ‌تر سنجید. پس از این جهت مقایسه‌ی شرایط کنونی با شرایط زمان ایشان غیر قابل قبول است.

د: قواعد همه جای دنیا. اگر کسی به قوانین و یا ما وقع کشورهای دیگر در این باره استناد کند، جز آن‌که از باب مقبولات و در چارچوب جدل این سخن را گفته باشد مورد پذیرش نیست. چرا که چنین استنادی نه تنها قانونی نیست، بلکه خلاف روح انقلاب اسلامی است. کما لا یخفی!

*توبه و پایان حصر؟

یکی از مطالبی که در باب حصر مطرح شده این است که اگر این افراد از کرده‌شان توبه کنند بخشیده می‌شوند. اساس لزوم توبه و توبه پذیری قابل قبول است اما انتظار داشتن توبه معقول نیست! نظام می‌تواند شرایط خلوت افراد را تا مدتی برای تفکر بیش‌تر و سوق به سمت توبه مهیا کند اما اصل توبه تکلیف کردنی نیست و از حس ندامت برمی‌خیزد. اگر این ندامت صورت نگرفت باید حصر به حبس ابد بپیوندد؟! از سوی دیگر آیا این حرف به این معناست که با توبه، هم حصر برچیده می‌شود و هم محاکمه صورت نمی‌گیرد؟! اگر چنین است که ظلمی بزرگ به مردم و عدالت است! در این صورت حتا باید پرسید بر اساس کدام مبنا چنین توبه‌ای پذیرفته است؟ مگر جز این است که توبه باید با گناه تناسب داشته باشد؟ و با فرض صحیح بودن اتهامات این افراد (اتهاماتی نظیر یاغی و باغی بودن، افساد فی الارض، تلاش جهت براندازی، ارتباط با دوَل متخاصم و... که در مقاطع مختلف از جانب مسئولان به ایشان وارد شده.) چگونه یک توبه‌ی لسانی آن‌ها را از همه‌ی جنایاتی که به آن متهم بوده‌اند مبرا می‌کند؟! و اگر به این معناست که با توبه حصر برچیده شده و محاکمه صورت می‌گیرد حرفی است غیر قانونی! چرا که محاکمه نباید مشروط به چیزی باشد و از حقوق اولیه هر متهمی است. و از اساس محاکمه برای چنین مواقعی موضوعیت اصلی خود را پیدا می‌کند. و الا اگر هر مجرمی خود به جرمش اقرار و ابراز ندامت می‌کرد که تشخیص جرم و قضاوت به دادگاه سپرده نمی‌شد!

موخره:

«در عالم فرهنگ بایستی گره‌‌‌‌‌‌‌گشایی کرد؛ بایستی حقیقت را باز کرد، بایستی گره‌‌‌‌‌‌‌های ذهنی را باز کرد(...)رسا بگوئید، روشن بگوئید، مبیَّن بگوئید؛ اما آنچه را که میفهمید بگوئید؛ هیچ انتظار نیست - حق هم نیست که انتظار باشد - کسی بر خلاف فهمیده‌‌‌‌‌‌‌ی خودش حرف بزند. سعی هم بکنید که آنچه که فهمیدید درست باشد.»(بیانات مقام معظم رهبری – 14 شهریور 1388)

همان طور که عقل حکم می‌کند که در هر موضوعی که اختلاف نظر وجود داشته باشد ممکن نیست که دو طرف یک اختلاف در موضوع واحد صحیح بگویند. اما این موضوع نه تنها ابراز نظری که احتمال خطا در آن می‌رود را نهی نمی‌کند بلکه لازمه‌ی کشف سره از ناسره را بحث و تبادل استدلال می‌داند. فرمایش مذکور از مقام معظم رهبری نیز در همین راستاست. نگارنده نیز در این قضیه با توجه به امر رهبری و حکم عقل نظر مستدل خود را در این نوشتار ابراز نموده و لازم نمی‌داند امثال این سخنان خالی از خلل باشد. از این جهت، آماده‌ی نقدها و نظرهای احتمالی خواهم بود.


و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین...


محمدهادی علی بابائی

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

چند سطری از «امروز»

تعطیلات فرصتی شد تا بعد از مدت‌ها سینما بروم و «امروز» را ببینم. جدیدترین فیلم سیدرضا میرکریمی. 

امروز و شخصیت اصلی آن با بازی پرویز پرستویی مثل همه‌ی کارهای میرکریمی پر از ظرافت‌های جذاب و شاعرانه است. فیلمی که ظاهرن بنا دارد در تمجید سکوت باشد. اما شخصیت اصلی فیلم از نظر من به سه حالت تقسیم پذیر است:

1. قهرمان اخلاق‌مدار:

راننده تاکسی است اما مسافری که پشت تلفن داد می‌زند و توهین می‌کند را نرسیده به مقصد پیاده می‌کند. این را از ابتدای فیلم می‌شود فهمید. دارد ناهار می‌خورد اما مسافری را که وضع مناسبی ندارد به مقصد می‌رساند. تا جایی که ممکن است کمک می‌کند و چشم‌داشتی هم ندارد. اگر آینه‌ی ماشینش را بزنند اعتنایی نمی‌کند... این قهرمان اخلاق‌مدار در اغلب زمان فیلم دیده می‌شود و اوج کارش این است که در مورد زن بی شوهری که باردار است نه تنها قضاوت نمی‌کند بلکه سپر قضاوت‌های دیگران می‌شود. (قهرمان داستان مرا به یاد حاج کاظم آژانس شیشه‌ای می‌اندازد. یک جورهایی همان حاج کاظم است که پیر شده برای من...) تا قسمت‌های انتهایی فیلم با همین شخصیت رو به رو هستیم اما...

2. خودآزار:

این‌که سپر قضاوت‌های بی رحمانه‌ی اطرافیان در مقابل یک زن زیر بار زایمان بشوید کار قهرمانانه‌ای‌ست. ایثار است. گذشتن از حق خود برای دیگری. اما وقتی سکوت شما به کسی سودی نرساند و فقط برای خودتان هزینه بتراشد چه؟! بعد از زایمان، ما با مردی طرفیم که باز سکوت می‌کند و در خلوت هم قضیه را نمی‌گوید. در حالی که نه ضرری دیگر متوجه زن مرده است و متوجه فرزند او. اما باز سکوت می‌شنویم. قهرمان ما می‌ایستد و از دکتر کتک می‌خورد. آنقدر ادامه می‌دهد که تصور می‌کنیم مازوخیست است. از این کتک خوردن لذت می‌برد! قضیه از این فراتر است. بچه‌ای دنیا آمده که دارند شرعن و قانونن به فرزندی شخصیت فیلم می‌نویسندش! اما حد اقل در حمایت از حقیقت حرفی نمی‌زند! در بخش‌های پایانی با یک مرد خودآزار طرفیم...

3. ضد قهرمان فرصت‌طلب:

کدام قانون شرعی و اخلاقی به کسی اجازه می‌دهد نوزادی را بدزدد؟! اصلن این مرد به دنبال چیست؟! این کار با اخلاق‌مداری که در فیلم ساخته شده هم‌خوان نیست! قهرمان فیلم در پایان‌بندی ضد قهرمان می‌شود. و کلید همه‌ی خلاف‌هایش هم در یک جمله‌ی اوست. وقتی می‌گوید دلش می‌خواسته روزی پشت این در منتظر بماند. یعنی فردی که بچه‌دار نشده حالا بچه دزدی می‌کند. بگذریم از پرسش‌هایی از این دست که چرا از پروش‌گاه کسی را به فرزندی قبول نمی‌کند و اصرار دارد همین بچه‌ای که در نسبش تردید است را برای خود نگه دارد! ضد قهرمان فیلم فرار می‌کند. اما معلوم نیست به چه دلیلی و به کجا! پایان‌بندی فیلم هم غیر واقعی است و هم غیر اخلاقی!

نکته‌ی دیگر فیلم صدای رادیو است. صدایی که اغلب مواقع به عنوان آمبیانس استفاده شده در حالی که توجیهی ندارد. یعنی در سکانس‌های داخلی بیمارستان هم به گوش می‌رسد(که اگر تعمدی بوده باید به عنوان موسیقی کار استفاده شده باشد و واقعن بدون توجیه است!) هم‌چنین بی تناسبی برنامه‌های رادیویی با واقعیت هم مشکل دیگری‌ست. بعد از ظهر قرآن و اذان پخش می‌شود! یا مثلن ترانه‌ی «اینجا تهرانه...» از رادیو پخش می‌شود که ما نفهمیدیم کدام شبکه رپ‌های «هیچکس» را باید پخش کند! این اشکال‌های ریز برای  کسی مثل میرکریمی که همیشه ریزبینی‌ها نقطه‌ی قوت فیلم‌هایش هستند خیلی سبک و ناراحت‌کننده است.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

روشن‌فکرهای عوضی

روشن‌فکرهای همه جای دنیا به مطالعه‌ی زیادشان شناخته می‌شود. و من امروز و این‌جا روشن‌فکرهایی دیده‌ام که مطالعه‌شان صفر است. جر موزیک‌های با کلاس(!) هم اهل گوش دادن نیستند! کسانی را دیده‌ام که از روشن‌فکری «ژست با سیگار»، «موزیک کلاسیک» و «مخالفت با همه چیز» را فهمیده‌اند و سطح تحلیل‌شان از چرندیاتی که کم و بیش توی تاکسی می‌شود شنید بالاتر نیست. کسانی را دیده‌ام که ضعف اطلاعات‌شان را با شایعات احمقانه پر می‌کنند. کسانی که حاضرند برای خاص بودن بدیهیات را نفی کنند. کسانی که برهان که هیچ، مغالطه هم سرشان نمی‌شود! برای مخالف‌ت با هر معقولی یاوه می‌گویند...

عوضی یک فحش نیست! لایق‌ترین و درست‌ترین صفتی است که به عنوان همین بعض روشن‌فکرهایی که ذکرشان گذشت می‌چسبد. عوضی یعنی همان آدمی که آن‌قدر در پوسته‌ی روشن‌فکری‌اش راه را عوضی رفته تا رسیده به این‌جا. این‌جا که انسانیت را قی کند و افاضه کند: ما را چه به غزه...

۱۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
طلبه اُ منفی

نخبگان

برای اطلاع بیش‌تر به این‌جا مراجعه کنید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

تأثیر رسانه بر ایمان

تأثیر رسانه بر ایمان

ارایه‌ی تأملاتی در قالب یک «شِبه مقاله‌ی شفاهی»!

جمعه سوم مرداد (فردا) 1393 ساعت 19

کازرون - حوزه‌ی علمیه‌ی صالحیه - سالن اجتماعات دفتر نشر معارف

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

عشق کانون ناهواداری‌ست

وعده‌های عذاب می‌آید از کتاب «فراق» عهد عتیق
موج‌های نبودنت جاری مثل دریای سرخ... مثل عقیق


بین خون‌ها شناورم اما... دارم ایمان می‌آورم اما...

وصل نه، گوشه‌چشم هم کافی‌ست، چشم‌های تو ای نجات غریق!


وصل حق تمام انسان‌هاست، «دوری» اما سرود دیوان‌هاست

شاعران ظریف می‌فهمند غمِ تلخِ حقوق ِ در تعلیق


نقطه‌های طلایی خالی، کادرهایی به رنگ بی حالی

قابی از بافت‌های پوشالی: زندگی بی تو ای رفیقِ شفیق


دلِ چل‌تکّه‌ام پر از زاری‌ست، عشق کانون ناهواداری‌ست

بی تو هر چند زندگی جاری‌ست، فوتبالی‌ست خالی از تشویق


عطر در بین لیقه پیچیده، در دواتت سلیقه پیچیده

مثل نی‌پیچِ سبز، پیچیده اسم تو در شکوه نستعلیق

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

هیچ کس حق ندارد

حتا ساعت
         حتا استکان چای
                         حتا لامپ مهتابی
                                         و همه‌ی شکستنی‌های دیگر
همه می‌دانند:
هیچ کس حق ندارد تو را به یادم بیاورد

خُرده‌های آینه را هم جمع نمی‌کنم
- همین جا باشد -
تا همه بدانند
حتا ساعت
حتا...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

کُتَلی شجریان حتا

پرده‌ی یکم: کُتَلی

در شهر ما یک سری وسیله‌ی موسیقی هست شبیه به دُهُل همراه با نقاره! جالب این‌جاست که این وسیله برای جشن و عزا استفاده می‌شود و تنها ریتم نواختن متفاوت است. تا جایی که می‌دانم اگر شاد بنوازند می‌گویندشان مِهتر و اگر برای عزا بنوازند می‌شود کُتَلی!
در کل به نظرم ساز زدن برای میت آن هم سازی که توی جشن‌ها می‌رود و متدین‌های شهر هم میانه‌ای با نواختن و نوازندگانش ندارند کار مسخره‌ای‌ست!
الغرض تا سال‌ها یادم می‌آید که عده‌ای بانی می‌شدند تا مهترهای محترم در دهه‌ی محرم کتلی بزنند! تا این‌که صاحب عقلی منع کرده بود و دیگر نیامدند. یادم می‌آید یکی می‌گفت وقتی کتلی نمی‌زنند اصلن فضای ماه محرم ندارم!!!


پرده‌ی دوم: شجریان

چند سالی‌ست با شیرین‌کاری‌های شجریان و نازهایش برای پخش شدن-نشدن آثارش از صدا وسیما، پخش همه‌ی آثارش از رسانه ملی ممنوع شده حتا ربنا... چرایی این اقدام صحیح محتاج بحث مفصل است اما گذشته از مواضع ضد انقلابی و ضد مرجعیت دینی، اگر قرار باشد هر کس و ناکسی بعد از شهرت و احیانن محبوبیت هر روز بساطی پهن کند برای صدا و سیما و به اصطلاح شل کن-سفت کن راه بیاندازد، همان بهتر که توجهی به عشوه‌هایش نشود و از اساس دور هنرش خط کشیده شود!

حالا این‌که دوستانی اعتقاد کنند بدون ربنای حضرت استاد(!) حال و هوای ماه مبارک رمضان و سفره‌ی افطار جاری نمی‌شود، اگرچه شاید در مورد بعضی درست باشد اما ارزش و قیمتش به میزان همان کُتَلی است! اساسن معنویتی که با صدای یک مناجات بیاید و با نبودنش برود همان بهتر که نیاید! چند سالی که بگذرد درست می‌شود...


پرده‌ی سوم: حتا

نقل است کسی برای سحری بیدار شد و سر سفره نشست! خانواده با تعجب نگاهش می‌کردند. او هم در جواب نگاه‌ها گفت: «من که نماز نمی‌خوانم، روزه هم نمی‌گیرم، اگر سحری هم نخورم که کافر محضم!»

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی