نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

رسوایی آقای ده نمکی

دیروز رفتیم که رسوایی آقای ده‌نمکی را ببینیم. اگر از ژست همیشه مخالف روشن‌فکری جدا باشیم، «رسوایی» برای کارگردانش فیلم خوبی‌ست. از نظر ساختاری هم قصه دارد و هم خط روایت. بر خلاف دو اخراجی‌های اخیر سر و ته دارد. می‌شود گفت چه می‌شود. ده‌نمکی این بار واقعن فیلم‌نامه نوشته. برای سازنده‌ی اخراجی‌ها این فیلم یک قدم رو به جلو است. و در واقع با ساخته‌ی پیش از این‌ش زمین تا آسمان تفاوت دارد.
اگر چه ایرادهای خُرد و درشتی به کار از نظر فنی و هم‌چنین محتوایی وارد است. از شخصیت پردازی ضعیف گرفته که به جز در مورد بعضی مثل شخصیت روحانی (اکبر عبدی) و افسانه (الناز شاکردوست) که قابل تحمل بود، در مورد بقیه‌ی پرسوناژها نه تیپ شخصیتی وجود داشت و نه شخصیت داستانی! معلوم نمی‌شود حاج شریف (محمدرضا شریفی نیا) فرش فروش پایین شهر عضو هیأت امنای مسجد ظاهر الصلاح است یا برج نشین بالا شهری که از مذهب ریش دارد و به شکل احمقانه‌ای ابایی از این که جلوی بقیه دختر بزک کرده توی دفترش بیاورد و بقیه را دک کند ندارد! معلوم نمی‌شود دوست همان دختر، یک دانشجوی منفعل سنتی است که به حرف آقایش نباید شب بیرون باشد یا سرقفلی پارتی‌های شبانه! و خیلی چیزهای دیگر که بین فیلم گم شده از شخصیت نپرداخته.
از لحاظ محتوا هم مثل بقیه‌ی کارهای ده نمکی کار رو و رک حرف می‌زند. این کار خوب است و این کار بد. «اسلام به ذات خود ندارد عیبی» هر عیب که هست از مسلمانی عده‌ای ریشوی نفهم است! آدم‌های خوب آخرش موفق می‌شوند!
بر خلاف چیزی که شنیده بودم «رسوایی» مبتذل نبود. این فیلم خیلی پاک‌تر بود از اخراجی‌های 3. 
قسمت مربوط به شفای حامد هم ورژن پیش‌رفته‌ی کلید اسرار بود! و شکی ندارم که خیانتی که این شکل تبلیغ شفا گرفتن‌ها به دین می‌کند بیش‌تر از خدمتش است. آخر فیلم هم که هر چه آدم بدنام را مبرا می‌کند. وقتی دختر با همان آرایش و همان پوشش و فقط با لباس سفید در یک قاب سفید (بهشت) عاقبت به خیر می‌شود!‍
در کل اگر از نظر فنی سخت نگیریم و خیلی روی تأثیرهای بلند مدت خرافه گرایی و سیاه و سفید نشان دادن‌ها حساس نشویم، «رسوایی» برای مخاطب عام خوب است. یعنی بهتر است. هم بهتر از مزخرفاتی چون کلید اسرار و هم بهتر از فیلم‌های زرد و تله‌ای که نه هنر دارد و نه حرف و مدت‌هاست تلویزیون و پرده‌ی سینما را اشغال کرده...


+++
1. دیشب جانگوی آزاد شده‌ی تارانتینو را هم دیدم. خوب نبود. برای تارانتینوی دوست داشتنی من خوب نبود...

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

آخوند اگر خودش باشد

آخوند اگر عوام گریز باشد که آخوندی‌اش زیر سوآل است از اساس! کل فلسفه‌ی حوزه اگر بر پایه‌ی همین آیه‌ی معروف «نفْر» است که می‌فرماید: «چرا از هر فرقه‏اى از آنان، دسته‏اى کوچ نمى‏کنند تا [دسته‏اى بمانند و] در دین آگاهى پیدا کنند و قوم خود را -وقتى به سوى آنان بازگشتند بیم دهند» پس تبلیغش چه می‌شود!

حالا بعضی بیایند در قم جا بیاندازند که مثلن ما هم آخوندیم! اگر عمامه‌ای هست و اگر رسالتی هست، برای مردم است. برای عوام است.
از آن طرف بام هم عوام گرایی کار دستمان می‌دهد. آخوند پوپولیست نفرت انگیز است! مگر قرار است هر چه مردم از ما انتظار دارند بشود؟! زیر این عمامه هم یک «خود» است که باید خودش باشد. خب مردم پر از انتظارات نا معقول و احمقانه‌اند! از خودشان. از اطرافیانشان! از آخوندها... حالا بیا خودت را تعطیل کن که مثلن مردم این نقاب را می‌پسندند! احمقانه است!

خودت باش. خودمان باشیم. همین جوری که هستیم با مردم کنار بیاییم. بگذاریم مردم همین جوری که هستند و همین جوری که هستیم با ما کنار بیایند. کنار می‌آیند...


+++

1. این شعر به مناسبت فاطمیه از من:  چادرت را به شعر من بتکان

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

من لا حبیب له

این روایت را امروز دیدم:

سألتُ أبا عبد الله عن العشق. قال: «قلوب خلت من ذکر الله فأذاقها الله حب غیره» (شیخ صدوق، الامالی، ص 669، کتابخانه اسلامیه، 1363.)

از امام صادق سلام الله علیه درباره‌ی عشق پرسیدم. فرمودند:

«قلب‌هایی‌اند که خالی از یاد خدا شده. پس خدا محبت غیر از خودش را به آنان چشانده.»


+++

1. گردن‌مان دُمَل دارد!

2. برای او دوست داشتن کار هر کسی نیست!

3. آخرین غزل کامل شده‌ام: دلم برای زمستان اگرچه تنگ شود

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

شما باران را نازل کرده‌اید؟

«آیا به آبى که مى‌نوشید اندیشیده‌اید؟! آیا شما آن را از ابر نازل کرده‌اید یا ما نازل مى‌کنیم؟! اگر مى‌خواستیم، این آب گوارا را تلخ و شور قرار مى‌دادیم; پس چرا شُکر نمى کنید؟!»1

چرا شکر نمی‌کنیم؟ چون نمی‌اندیشیم! حتا به همین باران...

+++

1. واقعه- 68-70

2. وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ... و به خاطر شما باران فرو مى‏ریزد... (جامعه‌ی کبیره)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

راوی اگر تویی

1.

با این که می‌دانم کارم بندگی‌ست، نه خدایی کردن! گاهی مثل هر کدام از خیلی‌های دیگر(!) ناخودآگاهم سر می‌رود از پرسش. آن هم از خود خدا. اصلن همین الآن یا هم‌زمان با هر بارانی که دم اسبی و چهار نعل می‌تازد می‌پرسم: «خدایا! دلت را به کی خوش کرده‌ای که رحمت می‌فرستی؟! به ما؟! به من؟! من که راوی اول شخص‌م دیگر از پرسوناژهای این داستان شلوغ امید بریده‌ام. تو که خودت سومْ شخصِ دانای کلی...»

2.

آن وقت‌ها که مدرسه می‌رفتم معلم‌ها می‌گفتند پرسش‌های آزمون را خوب بخوانید. که سوآل، نیمی از پاسخ است. پرسشم را باز می‌خوانم. جواب می‌گیرم:«تو که خودت سومْ شخصِ دانای کلی...»



پانوشت:

1. سعی می‌کنم برگردم. به (نا)بندگی‌ام...

2. دیشب داشتم بازی می‌کردم. نگاهم افتاد به گوشی‌ام و حدیث تصادفی‌اش: «لا یفلح من وله باللعب و استهتر باللهو و الطرب» رستگار نمی‌شود کسی که شیفته‌ی بازی و فریفته‌ی سرگرمی و طرب گردد. غررالحکم

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

کلّ من علیها فان... حتا من! حتا دین من!

باید آخوند را از روی دین شناخت
نه دین را از روی آخوند...

دین اگر گره بخورد به هر چه غیر از صاحبش، پایداری‌اش به اندازه‌ی همان چیز است. همان قدر سست. حواس‌ت به دین‌ت باشد... همین!



پانوشت:

1. آن دو سطر اول را بانو می گفت!

2. آخوند باید روحانی باشد...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

مگر از رحمت‌ش

گاهی آدم دارد زندگی‌اش را می‌کند که بی هوا همه چیز آوار می‌شود روی سرش. آدمی که ضربه می‌خورد به سرش، آخ‌ش در می‌آید. آه‌ش... دیگر چشم‌هایش جایی را نمی‌بیند. چه رسد به آوار. هر چه مانده است از امید را می‌دهد به باد. دیگر می‌مانی و هر چه اندوه که انبوهی‌ست بر دل‌ت... بر سرت...

راه نجاتی نیست. مگر آن که "در رو" برایت بگذارد. "در رو" همان "مخرجاً" است که می‌گوید... آن گه برای هر که تقوایش را داشته "در رو"یی قرار می‌دهد...



پانوشت:

1. آوار بر سرم است. و من چشم دوخته‌ام به تقوایی که نداشته‌ام...

2. امروز از پلاس زدم بیرون. شاید از این جا هم، همین روزها...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

گر دوست واقف است که بر من چه می‌رود

مدتی می‌اندیشیدم به قدر مشترک همه‌ی بشریت، فارغ از زمان و مکان و مسلک و عقیده و هر چه غیر از این. چندین‌گانگی جهت‌ها و افعالی که از این دو پای مرموز رخ می‌دهد چیست؟! از جنگ تا صلح تا سکوت و سخن و...
هر چه فکر کردم جز یک واژه چیزی در غایت نبود: «آرامش»
همه چیز و همه کار برای آرامش است. هر صواب و خطایی به انگیزه‌ی آرامش است. آرامشی که گاه مقطعی و شخصی است و گاهی پایدار و نوعی.
اما شکی نیست که بشر در نهایت به غایتش نرسیده. و حتا مرحله به مرحله نزول کرده و از آن چه خواسته دور شده. شاید همه‌ی این‌ها نتیجه‌ی در نظر نگرفتن یک نکته‌ی کوچک است: «آرامش باید عطا شود...» نمی‌شود آرامش را یافت اگر عطا نباشد.
راستی! داشتم سعدی می‌خواندم. رسیدم به این‌جا:

گر دوست واقف است که بر من چه می‌رود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

از آرامشش گره خوردم به کریمه‌ی چهار از سوره‌ی «فتح»:

هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً
او همان خدایى است که سکینت و آرامش و قوت قلب را بر دلهاى مؤمنین نازل کرد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند، آرى براى خدا همه رقم لشکر در آسمان‏ها و زمین هست و خدا مقتدرى شکست ناپذیر و حکیمى فرزانه است.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

دلم برای وبلاگ تنگ شده بود

حساب سرانگشتی‌ام می‌گوید سه روز مانده تا سال بعد. اگر چه هیچ وقت حساب‌های سرانگشتی‌ام خوب نبود!

بچه که بودم یک حس خاص داشتم به تحویل سال. حس می‌کردم اتفاقی را که می‌افتد و بعد در لحظه‌ای سالم نو می‌شد. امسال اما حسم فرق می‌کند. حسی‌ست شبیه پیش از امتحانات. همیشه دوست داشتم زود امتحانات تمام شود. از مدتی مانده به زمانش یک جای ذهنم تل‌انبار می‌شد دغدغه‌اش -دغدغه‌ای که ربطی به سختی و سادگی و اهمیت امتحان نداشت- و هر روز بزرگ‌تر می‌شد. خلاصه این‌که دلم می‌خواهد زود روز عید برسد آن هم برای گذشتن آن لحظه‌ی تحویل سال که 91 را برایم بایگانی می‌کند...

دیگر مثل قبل‌ها شوق سال تحویل توی دلم لول نمی‌خورد! شاید تنها انتظار پیام آقا را می‌کشم. بیش‌تر از هر چیز. دلم می‌خواهد با همسرم آن موقع را گلزار شهدا باشیم. امروز داشتم فکر می‌کردم که یک سجاده‌ی بزرگ لازم داریم و گوشی برای رادیوی موبایل!
...

راستی! حالم خوب است...



پا نوشت:

1. دلم برای وبلاگ تنگ شده بود. برای نوشتنش! همین...

2...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

لا هادی له...

چه طور تاریکی از نور گریزان نباشد که هست و بودش در گریز از اوست. بگذار از تو بدگویی کنند و تا همیشه بی هادی باشند که «من یضلل الله فلا هادی له...»(1) اما تو به مسلک پیامبران هادی باش که می‌دانیم «فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلالة»(2) و حقیقت آن است که بی خردانی که این‌گونه نور الهی‌ات را با دهان کثیفشان می‌خواهند خاموش کنند حقشان گمراهی‌ست که «فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلالة انهم اتخذوا الشیطان اولیاء من دون الله...»(3) و آن که عهد می‌شکند و در دوستی، شیطان را بر خدا ترجیح می‌دهد باید به سخره بگیرد ولایت ِ «هادی ِ خدا» را...

وقتی نور باشی، و از نور، و غرق در نورِ یگانه، دشمنانت، دشمنان او هستند و اوست که می‌پرسد «کیف تکفرون؟» و می‌گوید که «و من یعتصم بالله فقد هُدِیَ الی صراط مستقیم»(4) آن که صراط مستقیمِ تو را گذاشته از مغضوب علیهم است و ضالین...

-----------------------------

1.    هر که را خداوند گمراه کند، براى او هیچ رهبرى نیست، و آنان را در طغیانشان سرگردان وا مى‏گذارد. (اعراف 186)
2.    پس، از ایشان کسى است که خدا [او را] هدایت کرده، و از ایشان کسى است که گمراهى بر او سزاوار است(نحل 36)
3.    گروهى را هدایت نموده، و گروهى گمراهى بر آنان ثابت شده است، زیرا آنان شیاطین را به جاى خدا، دوستان [خود] گرفته‏اند و مى‏پندارند که راه‏یافتگانند. (اعراف 30)
4.    و چگونه کفر مى‏ورزید، با اینکه آیات خدا بر شما خوانده مى‏شود و پیامبر او میان شماست؟ و هر کس به خدا تمسک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.(آل عمران 101)


------------------

در راستای دهه‌ی بزرگ‌داشت امام هادی سلام الله علیه در فضای مجازی

دهه بزرگداشت امام علی النقی علیه السلام در فضای مجازی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی