نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یه حبه قند» ثبت شده است

این چند شات

این روزهای شلوغ لحظه‌های خلوتی هم داشت که مثل معمول، فرصتی شد برای دیدن چند فیلم. این بار اما به لطف دوستان چند فلیم ایرانی دیدم. مثل همیشه دلم می‌خواست نقد بنویسم یا اقلن اشاره‌ی تحلیل‌ناکی(!) کنم! اما امان از فیلم‌هایی که نفس آدم را می‌گیرند. نمونه‌اش همین «برف روی کاج‌ها» که نه نقد برمی‌دارد نه تحلیل! هر چه بخواهم بنویسم خلاصه می‌شود در این:« کاریکاتور مبتذل سیاه و سفید با پزِ مضحک روشن‌فکری شدید و شکلک درآوردن از سیاه‌بازی‌های یک اسکار برده‌ی عینک دودی!»

از آن طرف «بوسیدن روی ماه» که چیزی نداشت جز یک حرف نه چندان درشت و بازی دم دستی کارگردان محترمی که بین «طلا و مس» خودش با «یه حبه قند» میرکریمی راه می‌رود و خیلی راه دارد تا طعم بگیرد! یک فیلم نپخته و جا نیافتاده!

این وسط «هیچ کجا، هیچ کس» ابراهیم شیبانی بهتر بود. از اشکال‌های ایرانی-هندی‌اش که بگذریم و ارتباط تله‌ای که در فیلم حاکم بود، (مثل شخصیت رضا کیانیان که معلوم نبود کیست و چیست و راز شغل سخت و ماشین لوکس‌ش که فاش نشد) بوی 21 گرم استاد آلخاندرو گونزالز ایناریتوی کبیر را می‌داد! (این لقب «کبیر» را فقط برای همین 21 گرم می‌گویم وگرنه ثابت کرده می‌تواند آشغال «ذیبا» را بسازد!) ساختار به هم ریخته‌ای که اگر چه نمونک ناتراز 21 گرم بود اما به عنوان فیلمی در این سطح خوب بود و آن چه از یک اثر هنری انتظار می‌رود که مخاطب را در زمان تعقیب کند برآورده کرده بود. بگذریم که آفت فیلم‌های تکنیک‌گرا که بی‌دغدغه‌ای و دوری از محتوا است دامن این فیلم را هم رها نکرده بود.

سخن بسیار است و دیگر این‌که امیدی به فجر و سیمرغ-بازی و امثال آن نیست... هر چه باشد از دل همین «عمار»ها در خواهد آمد...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

قند در دل سینما آب می‌شود

نوشته‌ی زیر به بهانه‌ی "یه حبه قند" ساخته‌ی سید رضا میرکریمی است که جهت سایت "فیروزه" نوشته شد(همراه با اصلاحات آن مجله محترم):


«یه حبه قند» فیلمی است که اهل سینما را راضی می‌کند و حداقل ابعاد فنی و هنری‌اش در مقیاس سینمای ایران انتظارات را برآورده می‌کند. فیلمی که با تخطی عامدانه از ساختار کلاسیک سه‌پرده‌ای، دو فضای حسی متفاوت (شادی و غم) را بر حادثه‌ای تلخ، لولا می‌کند. اتفاقات ساده‌ای که در طول فیلم می‌افتد برای همهٔ ما آشناست. همهٔ ما این شرایط را دیده‌ایم و بیش‌ترشان را در مورد خودمان لمس کرده‌ایم. از اتفاقات و کنش‌های گُل‌درشت در فیلم خبری نیست. گرهٔ اصلی آن‌قدر بزرگ نیست که مخاطب زیاد منتظر حل‌شدنش باقی بماند. اما درست همین‌جا است که هنر میرکریمی بیش‌تر جلوه می‌کند. آن‌جا که با وجود تمام این طراحی‌ها، مخاطب از فیلم خسته نمی‌شود و تا آخر فیلم هم‌راه می‌شود. فیلم‌ساز شخصیت‌های فیلم را به احتمال زیاد از نمونه‌های واقعی پیرامونش اقتباس کرده است. «یه حبه قند» یک زندگی در جریان است و انسانی که زندگی می‌کند با زندگی ارتباط برقرار می‌کند. آن‌چه مخاطب را از نشاندن پای فیلم خسته نمی‌کند، حادثه‌های مهم و دست نیافتنی نیست؛ بلکه مخاطب آن‌قدر جریان و فضای فیلم را به جریان و فضای زندگی خود نزدیک می‌یابد که گره‌ها و روزمرگی‌های کوچک فیلم را از آن خود می‌داند. فضای داستانی به شدت به زندگی شبیه است. حتا اگر دیگر مردم در چنین فضا و شرایطی زندگی نکنند اما اصل و اصالت‌شان را در چنین موقعیتی می‌بینند.

بازیگران فیلم شاه‌کارند گویی که در تمام لحظات فیلم زندگی می‌کند و مهم‌تر این که همگی سر جای خودشان خوش نشسته‌اند. نمی‌شود گفت یکی از بقیه بهتر بازی می‌کند. بازی‌ها هم جهت با فضا و ساختار فیلم، به شدت یک‌دست‌ است. حتا بازی کودکان به شدت در راستای کلیت کار حرکت می‌کند. این فیلم به شدت کم‌خطاست و اصلا یک سر و گردن از سینمای ما بالاتر است. از ساختار روان و جاری و یک‌دست فیلم چندان تخطی‌ای صورت نمی‌گیرد اگرچه می‌توان برخی جزئیات را ناهم‌گون با کلیت اثر دانست. مثل ماجرای گنج که با توجیه دراماتیک نسبتا موفقش چندان مورد پرداخت قرار نمی‌گیرد یا حضور قاسم و برگشت او. شاید می‌شد قاسم در حد همان یک اسم بماند و وجود ابژکتیوش در فیلم حضور نیابد؛ چرا که بیش‌تر، حضور قاسمِ غایب در فیلم پیش‌برنده بود.

می‌شود در یک جمله «یه حبه قند» را به کمال رسیدن همه‌ی کارهای گذشتهٔ میرکریمی دانست. نگاه خیلی نزدیک و خاص به مرگ و ماوراء در «این‌جا چراغی روشن است» به خصوص در سکانس زمین کندن برای گنج که شبیه به قبر می‌شود جلوه می‌کند. غربت آمیخته به انکار و ایمان «خیلی دور خیلی نزدیک» را بعد از تشییع جنازه در اوج می‌بینیم. دغدغه‌های تنیده در تردید «زیر نور ماه» به خصوص در قسمت مرور کردن تلیقن میت آشکار می‌شود. و نگاه‌های پر مسئولیت مادرانه و همسرانهٔ زنِ «به همین سادگی» در گوشه به گوشه‌ٔ فیلم دیده می‌شود. به طور طبیعی «یه حبه قند» در شکل روایت ساده و خاصش تا حدودی شبیه به «به همین سادگی» است. روزی که «به همین سادگی» را دیدم تصورم این بود که این سبک را نمی‌شود در مورد کارهایی با پرسوناژ بیش‌تر تکرار کرد. اما «یه حبه قند» ثابت کرد چنین سبکی را می‌توان موفق‌تر هم ارائه کرد.

این فیلم دینی است، ایرانی‌ست، اخلاقی‌ست، اجتماعی‌ست و خیلی چیزهای دیگر اما هرگز پیام‌ها و مضامینش را توی چشم مخاطب نمی‌کند. فقط دست بیننده را می‌گیرد و پرواز می‌دهد و بعد از تمام شدنش تازه شروع می‌شود! مخاطب «یه حبه قند» مثل مخاطب دیگر آثار میرکریمی مجبور می‌شود فکر کند و این بهترین راه است برای تعالی‌بخشی.

حرف آخر این‌که باید خوش‌حال بود برای سینمایی که «یه حبه قند» دارد. زمان حرف‌های بیش‌تری در مورد این فیلم دارد.


این متن در "فیروزه":
قند در دل سینما آب می‌شود

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی