«گشایش نزدیکت کجاست؟! فریادرسیِ سریعت کجاست؟!»
پرسید و پاسخی نشنید. شنید. انگار شنید اما نه آنگونه که باید. نه آنطور که میخواست! آدمیزاد هر چه هم مومن، گاهی میخواهد ببیند، میخواهد بشنود. فریاد میزند. بلند فریاد میزند. بلندتر فریاد میزند. دوباره و هزارباره فریاد میزند. «کجاست؟!» پس کجاست آن گشایش نزدیکت؟ کجاست فریادرسیِ سریعت؟! کجاست...؟!
پ.ن: چند وقتی این جمله بیاختیار افتاده بود سر زبانِ ذهنم! یادم نمیآمد از کجاست! گشتم. پیدایش کردم. ابوحمزه ثمالی بود! «أینَ فَرَجُکَ القریب؟ أینَ غیاثُکَ السریع؟»