گفت: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم...»
-خیال کردهاید همین طور بیهوا میفرستیمتان بهشت و خوش به حالتان میشود؟! یعنی خیال کردهاید قبلش هیچ کاری با شما نداریم؟ بنا نیست همان که بر سر قبلیها آمد بیاید؟!
+قبلیها؟! چه بر سرشان آمد مگر؟!
«مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا...»
-سختی و گرفتاری و تنگنا سراغشان آمد. فشارشان داد، چلاندشان! جوری که دست و دلشان لرزید و...
+نه! چه تلخ! بعد چه شد؟ دست و دلشان که لرزید به کجا رسید؟!
«وَ زُلْزِلُوا حَتَّىٰ یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّه...»
-به جاهای باریک! فرستادهی خودمان صدایش در آمد! چه رسد به آن بندههای سادهای که به او ایمان آورده بودند! صدا که نه! نالهشان در آمد! میگفتند: پس کجاست یاریرسانیات که وعده کرده بودی؟!
+ چه کرده بودی با آنان! چه میخواستی از جانشان! راست میگفتند خب! یاریرسانیات کجا بود؟!
«أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ»
-نزدیک... حواست نیست انگار! حواسشان نبود انگار! یاریرسانیام نزدیک بود... نزدیک است... خیلی نزدیک...
*۲۱۴ بقره