نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم» ثبت شده است

اشکِ دشت

خیلی سال پیش فیلم «دشت گریان» (علف‌زار گریان) را دیدم. فیلمی از «آنجلو (آنگلو) پولوس». توی یکی از اپیزُدها دو برادر با دست تقدیر در دو جبهه جنگی مقابل هم‌اند. در سکانسی هر دو با پرچم سفید می‌آیند بالای خاک‌ریز میانی و هم را در آغوش می‌گیرند و باز برمی‌گردند به سنگرهایشان، تا باز آغاز شود، و آتش تفنگ‌های‌شان را به سمت هم نشانه بروند.

اسم فیلم هم تا جایی که یادم می‌آید بر می‌گردد به رودی که از چشمه آغاز نمی‌شود، از قطره‌هایی که از لای علف‌زار راه می‌افتند جاری می‌شود. گویی این دشت است که گریه می‌کند. قطره-قطره اشک می‌ریزد و رود جاری می‌شود...

دلم لک زده برای دیدن دوباره‌اش.

+این روزها حال و هوایم جوری است که بعد از این همه سال مدام پلان‌های این فیلم جلو چشمم می‌آید. انگار دارم روی یکی از این قایق‌ها سوار بر اشکِ دشت، پارو می‌زنم...

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

رام نشده‌های وطنی و آنجلینا جولی‌هایی که نداریم!

به یاد دارم سال‌ها پیش وقتی فیلم «نجات سرباز رایان» (اثر استیون اسپیلبرگ) را دیدم یادداشت کوتاهی نوشتم با این مضمون که بعد از سال‌ها و بعد از دیدن ده‌ها فیلم جنگی و حاجی و سید و... تازه با دیدن این فیلم فهمیدم دفاع مقدس یعنی چه! به طور خیلی اتفاقی در سالروز بازگشت آزادگان از اسارت رژیم بعث عراق (دیروز)، فیلم Unbroken (به فارسی با عنوان شکست ناپذیر و رام نشده ترجمه شده است.) را دیدم و باز در دلم گفتم تازه می‌فهمم اسارت یعنی چه!

اگرچه Unbroken بیش از این که فیلم خوبی باشد، فیلمی است با کارگردان مشهور. یک فیلم متوسط با کارگردانی ویژه: آنجلینا جولی! دکوپاژهای جولی خیلی از پلان‌ها و سکانس‌های فیلم‌های بزرگ را تداعی می‌کند و امضای شخصی هم ندارد. مثل سکانس دویدن که کپی دویدن «فارست گامپ» است یا بسیاری از قسمت‌های اقیانوس که یادآور «زندگی پای» است. بقیه نکته‌های مثبت فیلم هم بیش از این که به کارگردان برگردد به فیلم‌نامه‌ی برادران کوئن برمی‌گردد و شاید بتوان گفت خشونت و کثیفی فیلم اگر با سبک شبه ناتورئالیستی برادران کوئن همراه می‌شد موفق‌تر نیز می‌شد.

اما از همه این‌ها گذشته این فیلم اگرچه نگاه وطن‌پرستانه‌ی آمریکایی دارد و به گونه‌ای می‌توان آن را توجیه کننده‌ی لکه‌های ننگ ایالات متحده در ژاپن دانست، برای بیان آن‌چه در جنگ و اسارت می‌گذرد و ملموس کردن رنج اسارت موفق است. و هم‌چنان فکر می‌کنم چرا تلویزیون ما تا وقتی فیلم خوب برای جنگ اسارت نمی‌سازیم، تا وقتی سینمای ضد قهرمان‌مان از ابوترابی‌ها مثل لوییس زامپرینی اسطوره نمی‌سازد، نجات سرباز رایان و شکست ناپذیر را در جدول پخش هفته دفاع مقدس و سال‌روز بازگشت آزادگان قرار نمی‌دهد.

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

دختری در آمریکا شهر بد ایرانی را می‌سازد!

«دختری در شب تنها به خانه می‌رود» (A Girl Walks Home Alone at Night) به دید هنر فیلم‌سازی یک کپی درجه چندم از ایده‌ی «شهر گناه» (sin city) است. اما در راه کپی برداری هم مرتکب دو اشتباه واضح می‌شود و در نهایت از فیلم چیزی نمی‌ماند! شهر گناه، خود بر اساس داستان‌های مصوری با همین نام ساخته شده و در واقع می‌توان به او عنوان کامیک بوک ناطق را داد! در این سبک از داستان نویسی قبل از هر چیز قصه و شخصیت است که به چشم می‌آید اما در فیلم «دختری در شب...» از اساس قصه رها شده. همه شخصیت‌ها معلق‌اند و اتفاق‌ها پراکنده و بی هویت‌اند و می‌شود روایت را تا حد زیادی ضدقصه دانست. نکته‌ی دیگر این که همان طور که در شهر گناه اولین چیزی که به چشم می‌آید رنگ است، رنگ بیش از نیمی از راه کمیک استریپ‌هاست اما در این فیلم به شکل سفیهانه‌ای تصویر مطابق نگاه سینمای روشن‌فکری سیاه و سفید است! جایگزین رنگ در فیلم تنها نور است که بر خلاف تمجیدهایی که در این باره دیده می‌شود، فیلم پر است از خطاهای نورپردازی. و دیگر این که حتا با همان معیار خشونت ناب و وحشتی که در سین سیتی وجود دارد هم فیلم ناتوان از ایجاد چنین فضایی است. به طوری که آن وحشتی که به واسطه‌ی پوستر فیلم انتظار می‌رود تنها در یک سکانس ایجاد می‌شود.

نکته‌ی دیگر این که شخصیت اصلی فیلم یک «خون‌آشام-فرشته‌ی چادری» است! خون آشام بودنش به خاطر اقبال مداوم هالیوود به این ژانر است که البته در سال‌های گذشته موج جدیدی از ومپایرها سینمای آمریکا را تسخیر کرده‌اند. فرشته است چون تنها ویژگی واقعی شخصیت اوست. البته باز هم مانند خیلی فیلم‌های هالیوود که فرشته‌ها اسیر طبیعت می‌شوند در یک کنش نتراشیده عاشق می‌شود تا در برهوت بی هویتی به داد فیلم برسد! البته چادری بودن این شخصیت تنها جنبه‌ی رمزآلود بودن را تقویت می‌کند و یکی از معدود نمادهای ایرانی بودن فضای فیلم است!

بقیه‌ی نمادهای ایرانی بودن فضا هم به شکل سطحی و در حد شناخت عوام آمریکایی از ایران است. بیابان، نفت، چادر و حجاب، اعتیاد، زبان فارسی (خیلی عبارت‌های روی دیوار و زیرنویس تلویزیون و... بی معناست و تنها به خاطر نشان دادن زبان فارسی به کار رفته است.) و... این نمادها تنها همان کشور عقب افتاده‌ی وحشی و تنفر برانگیزی را نشان می‌دهد که عوام غرب تصور می‌کنند. به عبارتی «آنا لیلی امیرپور» اگرچه از طرفی منتسب به ایران است اما یا تنها راه شناختش از ایران به پروپاگاندای رسانه‌ای غرب منحصر بوده یا خواسته در فیلمش چیزی که مطلوب جشنواره‌هاست را نشان دهد، و به این وسلیه فیلم بسیار ضعیفش را در حد یک فیلم جریان‌ساز مطرح کند.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

چند سطری از «امروز»

تعطیلات فرصتی شد تا بعد از مدت‌ها سینما بروم و «امروز» را ببینم. جدیدترین فیلم سیدرضا میرکریمی. 

امروز و شخصیت اصلی آن با بازی پرویز پرستویی مثل همه‌ی کارهای میرکریمی پر از ظرافت‌های جذاب و شاعرانه است. فیلمی که ظاهرن بنا دارد در تمجید سکوت باشد. اما شخصیت اصلی فیلم از نظر من به سه حالت تقسیم پذیر است:

1. قهرمان اخلاق‌مدار:

راننده تاکسی است اما مسافری که پشت تلفن داد می‌زند و توهین می‌کند را نرسیده به مقصد پیاده می‌کند. این را از ابتدای فیلم می‌شود فهمید. دارد ناهار می‌خورد اما مسافری را که وضع مناسبی ندارد به مقصد می‌رساند. تا جایی که ممکن است کمک می‌کند و چشم‌داشتی هم ندارد. اگر آینه‌ی ماشینش را بزنند اعتنایی نمی‌کند... این قهرمان اخلاق‌مدار در اغلب زمان فیلم دیده می‌شود و اوج کارش این است که در مورد زن بی شوهری که باردار است نه تنها قضاوت نمی‌کند بلکه سپر قضاوت‌های دیگران می‌شود. (قهرمان داستان مرا به یاد حاج کاظم آژانس شیشه‌ای می‌اندازد. یک جورهایی همان حاج کاظم است که پیر شده برای من...) تا قسمت‌های انتهایی فیلم با همین شخصیت رو به رو هستیم اما...

2. خودآزار:

این‌که سپر قضاوت‌های بی رحمانه‌ی اطرافیان در مقابل یک زن زیر بار زایمان بشوید کار قهرمانانه‌ای‌ست. ایثار است. گذشتن از حق خود برای دیگری. اما وقتی سکوت شما به کسی سودی نرساند و فقط برای خودتان هزینه بتراشد چه؟! بعد از زایمان، ما با مردی طرفیم که باز سکوت می‌کند و در خلوت هم قضیه را نمی‌گوید. در حالی که نه ضرری دیگر متوجه زن مرده است و متوجه فرزند او. اما باز سکوت می‌شنویم. قهرمان ما می‌ایستد و از دکتر کتک می‌خورد. آنقدر ادامه می‌دهد که تصور می‌کنیم مازوخیست است. از این کتک خوردن لذت می‌برد! قضیه از این فراتر است. بچه‌ای دنیا آمده که دارند شرعن و قانونن به فرزندی شخصیت فیلم می‌نویسندش! اما حد اقل در حمایت از حقیقت حرفی نمی‌زند! در بخش‌های پایانی با یک مرد خودآزار طرفیم...

3. ضد قهرمان فرصت‌طلب:

کدام قانون شرعی و اخلاقی به کسی اجازه می‌دهد نوزادی را بدزدد؟! اصلن این مرد به دنبال چیست؟! این کار با اخلاق‌مداری که در فیلم ساخته شده هم‌خوان نیست! قهرمان فیلم در پایان‌بندی ضد قهرمان می‌شود. و کلید همه‌ی خلاف‌هایش هم در یک جمله‌ی اوست. وقتی می‌گوید دلش می‌خواسته روزی پشت این در منتظر بماند. یعنی فردی که بچه‌دار نشده حالا بچه دزدی می‌کند. بگذریم از پرسش‌هایی از این دست که چرا از پروش‌گاه کسی را به فرزندی قبول نمی‌کند و اصرار دارد همین بچه‌ای که در نسبش تردید است را برای خود نگه دارد! ضد قهرمان فیلم فرار می‌کند. اما معلوم نیست به چه دلیلی و به کجا! پایان‌بندی فیلم هم غیر واقعی است و هم غیر اخلاقی!

نکته‌ی دیگر فیلم صدای رادیو است. صدایی که اغلب مواقع به عنوان آمبیانس استفاده شده در حالی که توجیهی ندارد. یعنی در سکانس‌های داخلی بیمارستان هم به گوش می‌رسد(که اگر تعمدی بوده باید به عنوان موسیقی کار استفاده شده باشد و واقعن بدون توجیه است!) هم‌چنین بی تناسبی برنامه‌های رادیویی با واقعیت هم مشکل دیگری‌ست. بعد از ظهر قرآن و اذان پخش می‌شود! یا مثلن ترانه‌ی «اینجا تهرانه...» از رادیو پخش می‌شود که ما نفهمیدیم کدام شبکه رپ‌های «هیچکس» را باید پخش کند! این اشکال‌های ریز برای  کسی مثل میرکریمی که همیشه ریزبینی‌ها نقطه‌ی قوت فیلم‌هایش هستند خیلی سبک و ناراحت‌کننده است.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

البته که من یه بازیگرم ولی...

چند وقت پیش فیلم «هیچکاک» از «ساشا جرواسی» را می‌دیدم. از این جهت که فیلم قوی‌ای نبود درباره‌اش حرفی نداشتم. اما یکی از اتفاقات فرعی فیلم، این چند روز حسابی ذهنم را مشغول کرده. در فیلم، «آلفرد هیچکاک» می‌خواهد برای فیلم «روانی‌»اش بازیگر انتخاب کند. وقتی توی مهمانی با بازیگر مورد نظرش -«جانت لی» که «اسکارلت یوهانسون» بازی‌اش می‌کند- صحبت می‌کنند، بازیگر زن در مورد یک نکته ابهام دارد. آن هم سکانس قتل فیلم است. که بناست او در حمام کشته شود:

«من یکی دو تا نگرانی دارم. خب، البته که من یه بازیگرم ولی قبلش یه همسر و یه مادر هستم... و کنجکاوم بدونم این صحنه‌ی حمام رو چطور میخوای فیلمبرداری کنی؟»

+++

1. تصویر بالا، یکی از پوستر‌های «روانی» است...

2. «بعد از ظهر سگی» را که می‌دیدم هم وقتی جماعتی در مخالفت با مرد هم‌جنس‌باز تظاهرات می‌کردند به فکر فرو رفتم...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی