نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ویتگنشتاین» ثبت شده است

زمستانیه: «شکست شعری»

نمی‌دانم خاصیت «بالش» است یا «شب». فقط می‌دانم شب که سرم را روی بالش می‌گذارم حافظه‌ام خوب می‌شود. خیلی چیزهایی که روز از یادم رفته برمی‌گردد. مثلن یادم می‌آید که باید چیزی می‌نوشته‌ام. اما چه؟ شاید شعری، بیتی! کدام شعر؟ کدام بیت؟ شاید باید می‌نوشتم «انبوهی از اندوه بر جانم نشسته / می‌میرم از اندوه اما ایستاده»(بیتی از غزلی نسبتن جدید!) یا شاید چیزی شبیه به این! اما کجا؟ خب روی یک کاغذ سفید. پشت یک آگهی تبلیغی. یا شاید وسط جزوه‌های «زبان دین». در اطراف «ویتگنشتاین» یا در پاورقی «هیوم». باید می‌نوشتم. روزهای لعنتی، حافظه‌ام را تباه کرده‌اند. تازه دارد یادم می‌آید که چرا این فصل را با شب‌های بلندش دوست‌تر دارم. روزها، کابوس‌های رنگی‌اند.../ حافظه‌ام با شعر بیدار شده. اما از شعر بدم می‌آید. همیشه بعد از هر «شکست شعری» همین می‌شود. اما برمی‌گردد. یا دست‌کم تا حالا هر بار برگشته. ادله‌ی خاتمیت به یادم می‌آید. شاید این بار برنگردد. از شعر بدم می‌آید و می‌دانم دلم برایش تنگ می‌شود.../

یادم باشد فردا اگر باز یادم نرود، بنویسم...

پ.ن: بهار مال همه است. اهل بهار نیستم و یادم نمی‌آید تا امروز بهاریه نوشته باشم. زمستانیه می‌نویسم، منِ زمستانی.

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی