«حوض نقاشی» سوژهی بکری دارد. اما فقط سوژه است. خبری از «پرداخت» نیست! خیلی رو حرف میزند. مقایسه میکند. که البته به خاطر نو بودن سوژه این رو بودن زیاد توی ذوق نمیزند و بوی شعارش زیاد نمیپیچد. گذشته از آن، فیلم از ریتم افتاده. کل قصهی خالص، کشش یک فیلم کوتاه را دارد که به طرز ملال آوری با پلانهای طولانی و سکانسهای بی خود کش آمده در حد فیلم سینمایی! این اتفاق را در «پاداش سکوت» مازیار میری هم سراغ دارم. شخصیتهای فیلم، گذشته از رضا و مریم (شهاب حسینی و نگار جواهریان) که البته فاصله دارند تا جا افتادن، بقیه بی خاصیت و پوچاند. بر خلاف چیزی که انتظار داشتم هیچ کدام از بازیها درخشان نبود. مریم که دستش را اول فیلم نمیتواند به هم بزند کفگیر را عادی در دست دارد. مداد نقاشی را مثل همه بین سه انگشت میگیرد. در مورد معلولیت مریم و رضا هیچ مسئلهی مشخصی ارایه نمیشود.
حوض نقاشی پر از اضافه است! نصف زمان فیلم. اکثر پرسوناژها از جمله شوهر معلم و دخترش و... خیلی از اتفاقات. سکانسهایی که برای پر شدن زمان نوشته شدهاند به هیچ وجه درنیامیختهاند. هر کدام ساز خودش را میزند. از این جهت که سوژه کوچک است آدم یاد فیلمهای «میرکریمی» میافتد. اما تفاوت در ریزبینی میرکریمیست. هر چه «به همین سادگی» و «یه حبه قند» پر است از ریزهکاریها تا هم فیلم را از خسته کنندگی در بیاورد هم اصل فیلم را قاب بگیرد، حوض نقاشی لخت و ملال آور است.
+++
1. تصویر بالا لطیفترین تصویر فیلم بود.
2. بهترین دیالوگ فیلم: «گریه مال مرد ه. فقط سرتو بالا بگیر و گریه کن»
حوض نقاشی پر از اضافه است! نصف زمان فیلم. اکثر پرسوناژها از جمله شوهر معلم و دخترش و... خیلی از اتفاقات. سکانسهایی که برای پر شدن زمان نوشته شدهاند به هیچ وجه درنیامیختهاند. هر کدام ساز خودش را میزند. از این جهت که سوژه کوچک است آدم یاد فیلمهای «میرکریمی» میافتد. اما تفاوت در ریزبینی میرکریمیست. هر چه «به همین سادگی» و «یه حبه قند» پر است از ریزهکاریها تا هم فیلم را از خسته کنندگی در بیاورد هم اصل فیلم را قاب بگیرد، حوض نقاشی لخت و ملال آور است.
+++
1. تصویر بالا لطیفترین تصویر فیلم بود.
2. بهترین دیالوگ فیلم: «گریه مال مرد ه. فقط سرتو بالا بگیر و گریه کن»