«زیاد تو زندهگی خطا کردهام، خیلی بیشتر از تو؛ برای همین با آدم خطاکار راحتترم. آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تابهحال پاش نلغزیده... این حرف سنگین است... خودم هم میدانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است... مثل این کف دست، کج و معوج خطش پیداست. از آدم بیخطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم، اما پای آدم تکخطا میایستم... با منی؟» (قیدار-32/رضا امیرخانی)

+++
1. بعضیها آنقدر دایرهی خودی را تنگ کردهاند که دماغ خودشان هم از دایره خارج است!
2. امیرخانی دیگر برایم حتا نویسندهی محبوب "هم" نیست! اما این نوشته یک جورهایی کل حرف من بود!
3. مطلبی از این قلم دربارهی تبلیغات شورای اسلامی شهر کازرون. و قابل تعمیم... (اینجا)