نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

تیغ باید گره‌گشا باشد

بی‌خوابی و شعر هم‌زاد هم‌اند. بعد از مدت‌ها به لطف یک بی‌خوابی آشنا از میان هذیان شعری متولد شد...


از غم دردهای تکراری

چاره‌ای نیست غیر ناچاری!


فرق بین شب تو و روزت

فرق بی‌خوابی است و بیداری


غم دیروز و غصه‌ی فردا

هر دو را شب که می‌شود داری


خسته از بیت‌های امروزی

خسته از شعرهای سیگاری


خسته از شاه‌های اهل صله!

خسته از شاعران درباری


خسته از راویان بی منطق

خسته از عالمان اَخباری


اشک را پاک می‌کنی اما

بالِش‌َت را دوباره می‌باری


تیغ باید گره‌گشا باشد

زخم وقتی که می‌شود کاری


بین تنهایی پس از گریه

بعد زاری... میان بیزاری...


گفتم: آیا کسی هم این‌جا هست؟!

مرگ فریاد می‌زند: آری!


محمدهادی. ع

21 مرداد 1394

حدود ساعت 3 نیمه‌شب

شعر

غزل

۹۴/۰۵/۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
و آخِرُ دعوانا اَن الحمدُ لله رب العالمین.../طلبه اُ منفی

نظرها : ۷

اثری زیبا از یک شاعر فندامنتالیست :))
مهدی صنعتی
اشک را پاک می‌کنی اما
بالِش‌َت را دوباره می‌باری
حسین بوذرجمهری
لذت بردم!
قسمت جالب و غیر منتظره اش برایم عالمان اخباری بود! اصلا شاید اصل دردتان از همین بوده باشد!
پاسخ طلبه‌ی اُ منفی:
:)
...:: بخاری ::...
اون دو تا بیت آخرش./
گفته بودی چگونه می گریم؟
به همین سادگی که می بینی..
خیلی وقت بود شعر کوچیک و ساده و صمیمی و درست نخونده بودم...
خیلی به اندازه بود همه چیزش
شما کی هستید؟
پاسخ طلبه‌ی اُ منفی:
شما محبت دارید :)
اسم کوچک من  پایین پست‌ها هست :)
محمد دهداری
سلام حاجی
ما م هرچند شاعر نیستیم ولی برای اولین بار سعی خودمون رو کردیم یه شعر دست و پا دار بگیم
خوشحال میشم ببینی
http://dehdari.blog.ir/1393/11/ای-که-در-باغ-دلم-مستقری
پاسخ طلبه‌ی اُ منفی:
سلام
دیدم و نظر دادم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.