نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

بی‌رحمی تاریخ اسکلتی

چند روز پیش خیلی اتفاقی چند دقیقه‌ای هم‌کلام مردی سالخورده شدم. برایم از خاطره‌های قبل و اول انقلابش می‌گفت. از شوخی‌های اول منبر مرحوم آقای پیشوا در مسجد نو شیراز، از قُطر درخت‌های وسط همین مسجد که دیگر نیستند، از منبر سیدعلی‌محمد دستغیب در مسجد وکیل و حرکت دست مرحوم خلخالی وسط سخن‌رانی، از گاف دادن کسی که در حضور آقای خلخالی درخواست اعدام زنی فاحشه را داشته، از مرجعش که مرحوم آقای محلاتی بوده اما اگر در جبهه اسمش را می‌آورده جدل سر می‌گرفته و...

هر چه می‌گفت تاریخ بود. تاریخی جان‌دار و ملموس. بعد از آن دارم به تاریخ رسمی و بیان استخوان‌های واقعه‌ها فکر می‌کنم. این که هر چه می‌گویند و می‌شنویم، یک پیکر اسکلتی را برای یک محدوده زمانی مثل انقلاب روایت می‌کند. همین ریزه‌کاری‌هاست که گوشت و پوست تاریخ است. همین شوخی‌ها و تکیه‌کلام‌ها و سَبق لسان‌هاست که عَصَب‌های این پیکرِ استخوانی‌اند.

دارم به این فکر می‌کنم که چه بی‌رحم است تاریخی که ما موی‌رگ‌های امروز را حذف می‌کند. چه تلخ است چیزی که از ما برای آینده می‌‌ماند.

تاریخ

خاطره

۹۵/۰۶/۲۰ موافقین ۴ مخالفین ۰
و آخِرُ دعوانا اَن الحمدُ لله رب العالمین.../طلبه اُ منفی

نظرها : ۴

قاسم صفایی نژاد
:(
دِیـــــگــَر سُـــــــو
چه راست گفتین !
چه غمگین ...
خب تلاش کنیم تلخ نباشه
شیرینش کنیم
اعوذ باالله بگیم
اره واقعا پدر من هم ک از خاطراتش میگوید کلی میخندم و ب این فکر میکنم ک چقدر شهداو بزرگان مثل ما بودند...
از راهنمایی هایتان هم ممنون ازنکته هایتان استفاده کردم
قلمتان مستدام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.