بچهای که یک جعبه شکلات را به مادرش ترجیح میدهد، تقصیری ندارد، بد نیست، بیاحساس نیست. تنها بچه است. بچهای که هوس شکلات کرده. شکلاتها را که خورد و یا به تهش رسید، یا دلش را زد، برمیگردد به آغوش مادر. هذیانهای شبِ پرخوریاش را میآورد. دلدردهای بعد از شکلات را...
مادر اما مقصر است به خاطر مادریاش! میتوانست آن قدر امن نباشد. میتوانست با حسرت نگاهش را به لبهای خندان و شکلاتی کودکش ندوزد. میتوانست کمی غرور بگذارد توی گنجه برای مبادایش. میتوانست اندکی خودخواهتر باشد. میتوانست «مادر» نباشد...
پ.ن: تمرین کنم باید، دیوار بودن را...