توی هیچ انتخاباتی، در هوای هیچ مراسم، عکس هیچ آدمی را پشت شیشهی ماشین نمیزنم. حکایتش هم خود منم! از وقتی به فکر کردن عادت کردم به خودم گفتم هر حرفی را قبول میکنی بکن، هر کسی را قبول داری داشته باش، هر آدمی را دوست داری داشته باش، اما توی دنیایی که پر از آدم غیر معصوم است، مرید هیچکس نباش... این شد که مرید هیچکس نبودم و نشدم. عکسهای پشت ماشین هم بوی مرید و مرادی میداد!
امروز اما رفتم عکس تازهْ شهیدمان را «خریدم». نه که هدیهاش را نشود پیدا کرد، خواستم به اندازهی یک عکس خرجش کرده باشم دست کم. بعد هم چسباندم پشت شیشهی ماشین. میدانم کار مهمی نیست، اما برای من حکایت دیگری دارد. برای من که هرگز مرید هیچکس نبودهام، حتا «قاسم سلیمانی». اما حالا نه حاجی است، نه سردار، نه ژنرال، «شهید» است، «شهید قاسم سلیمانی»...