نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۲۸ مطلب با موضوع «کوتاه نوشت» ثبت شده است

چشم‌های خیس منطق

1. گریه کردن بر هیچ چیز خاصی دلالت ندارد.

2. با گریه خوابیدن بر خیلی چیزهای خاص دلالت دارد.

موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

پَست‌تر

دو تا آکواریوم معمولی گذاشته و چندتایی ماهی. پارچه نوشته «دنیای ماهی گلی»...

دیدم حکایت ماست. حکایت دنیای کوچک ما...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

مهمان‌سرا

دوستی نوشته بود:

به یاد بیاور 200 سال بعد از این را. آن گاه که قبرت نیز از آنِ دیگری‌ست...

فاتحه...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

خلاصه‌ی همه‌ی ماجرا...

حوالی عصر روز دهم...

قصه‌ی او به «سر» رسید...

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

ادب محض

نه از عمود شکست. نه حتا از زهر سه شعبه‌ها... شکست. اما به تیغ زهرآلود «امان‌نامه»...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

بوستان-چشمه-گلزار

دنیای کثیفی ساخته‌ایم.

آن‌قدر کثیف که واحد شمارش چاه مستراح‌مان «چشمه» است...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

مرگ بر قطع‌نامه‌های بستن فرات

عاشورا تکرار نخواهد شد. که گفت و گو با تمدن پسران مرجانه جز که تیغ شُریح‌ها را به حنجر اسماعیل برساند و ذبح عظیم را تفسیر کند ثمری ندارد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

مثلن

مثلن دو در کنیم کار و بار و بزنیم به دل یار و این هوایی که باران توی گلویش گیر کرده. برویم تا یک جای تنها و چای بزنیم با هم و شعر بخوانیم و بی خیال، سر تکان دهیم.

مثلن بزنم زیر آواز و آن هم با چشم‌های تقریبن بسته.

همین!

بعد هم مثلن هی فضولی طلبه‌های تثبیتی‌مان گل کند بیایند این‌جا و وبلاگ «حاج آقا» را بخوانند و کِرکِر کنند! خیالی نیست!

موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

جمجمه‌ات را به او بسپار

معلم علوم تجربی‌مان -آن روزها که بچه محصل بودیم- حکیم بود. حرف‌هایی می‌زد از جنس فراواژه!

روزی برای‌مان خاطره‌‌ای گفت. از یکی کسی که در حال خواندن درس گیاه‌شناسی حال‌ش بد شده بود. برده بودندش بیمارستان. بعد انکشف که همان‌طور که گیاهان سمی و حساسیت‌زا را می‌خوانده بی‌خیال با علف‌های زیر پایش ور می‌رفته. با یکی از همان گیاه‌های توی کتاب‌ش مسموم شده. همان وقتی که داشته درسش را حفظ می‌کرده.

چند روز پیش یاد معلم‌مان افتادم و این خاطره. وقتی توی نماز مشکلات‌م را مرور می‌کردم. آن هم وسط «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»...

موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

شقشقیه‌های هر روزه

در هر لحظه‌ام شقشقه‌ای‌ست. که بر می‌خیزد و فرومی‌نشیند. و باز...
دردهای بی‌پایان به حرف‌های ناتمام ختم می‌شوند...

و سرانجام هیچ کس نخواهد فهمید...

شقشقةٌ هَدَرَت... و تمت الکلام. و الکلام، الکلام...

موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی