معلم علوم تجربیمان -آن روزها که بچه محصل بودیم- حکیم بود. حرفهایی میزد از جنس فراواژه!
روزی برایمان خاطرهای گفت. از یکی کسی که در حال خواندن درس گیاهشناسی حالش بد شده بود. برده بودندش بیمارستان. بعد انکشف که همانطور که گیاهان سمی و حساسیتزا را میخوانده بیخیال با علفهای زیر پایش ور میرفته. با یکی از همان گیاههای توی کتابش مسموم شده. همان وقتی که داشته درسش را حفظ میکرده.
چند روز پیش یاد معلممان افتادم و این خاطره. وقتی توی نماز مشکلاتم را مرور میکردم. آن هم وسط «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»...