آخوند اگر عوام گریز باشد که آخوندیاش زیر سوآل است از اساس! کل فلسفهی حوزه اگر بر پایهی همین آیهی معروف «نفْر» است که میفرماید: «چرا از هر فرقهاى از آنان، دستهاى کوچ نمىکنند تا [دستهاى بمانند و] در دین آگاهى پیدا کنند و قوم خود را -وقتى به سوى آنان بازگشتند بیم دهند» پس تبلیغش چه میشود!
حالا بعضی بیایند در قم جا بیاندازند که مثلن ما هم آخوندیم! اگر عمامهای هست و اگر رسالتی هست، برای مردم است. برای عوام است.
از آن طرف بام هم عوام گرایی کار دستمان میدهد. آخوند پوپولیست نفرت انگیز است! مگر قرار است هر چه مردم از ما انتظار دارند بشود؟! زیر این عمامه هم یک «خود» است که باید خودش باشد. خب مردم پر از انتظارات نا معقول و احمقانهاند! از خودشان. از اطرافیانشان! از آخوندها... حالا بیا خودت را تعطیل کن که مثلن مردم این نقاب را میپسندند! احمقانه است!
خودت باش. خودمان باشیم. همین جوری که هستیم با مردم کنار بیاییم. بگذاریم مردم همین جوری که هستند و همین جوری که هستیم با ما کنار بیایند. کنار میآیند...
+++
1. این شعر به مناسبت فاطمیه از من: چادرت را به شعر من بتکان