فصاحت، یک صفت مطلق است. به عبارت دیگر یک سخن اگر فصیح باشد، همیشه و همه جا فصیح است. یعنی صفت فصاحت نسبت به خود کلام سنجیده میشود. بر خلاف آن بلاغت است. سخن فصیح میتواند به تناسب شرایطی و موقعیتی و مخاطبی بلیغ و با شرایط دیگری نابلیغ باشد.
کمتر کسی است که مرا بشناسد و از ارادت ویژهای که به حضرت جوادی داشته و دارم بی خبر باشد. در سالهای گذشته هم جز با همین تعبیر «حضرت جوادی» و «استاد» یادشان نکردهام. اما با دیدن سخنان حضرتشان در دیدار با آقای محمدرضا عارف لازم دیدم عدم بلاغت سخن را به یاد بیاورم.
واژهی «دیاثت» و «دیوث» از واژههاییاند که بار معنایی اصلیشان در محافل علمی و دینی مُراد بوده و هست. اما آن چه این واژهها در انتقال کسب کردهاند، رکاکت و استهجان ویژهای است که این واژهها را تنها در شان دشنامگویی میآورد. بی شک انتظاری نیست که در محفل علمی از فرهنگ عوامی متابعت شود اما در دیداری که سهمی از مخاطب اهل علم ندارد و بار رسانهای عوامانه دارد، این واژه در ابتذال استعمال شده و بویی از بلاغت نبرده. ناگفته نماند که حضرت «استاد» همواره از بلاغت اندکی در مجامع عام و عوام برخوردار بودهاند و به قطع بحث از کبرویت و صغرویت معضل بیکاری در میان مدیران سیاسی، یا تفکیک ماهیت علم انسانی و حیوانی درباره بیماریهای مشترک انسان و دام و بخش قابل توجهی از سخنان حضرت ایشان در خطبههای جمعهی قم بر همین اساس مطلق تناسبی با مخاطب نداشتهاند و موصوف بلاغت نبودهاند.
به خصوص در فقرهی اخیر با بیان «کسی که بیگانه را راه میدهد دیوث سیاسی است.» ناخواسته جماعت متشرع را به هتاکی کشیدهاند.
هر کسی میداند «میمون» و «میمونة» از واژههای عربی و به معنای «خوشیُمن» و «مبارک» به عنوان نام قرار میگیرند. اما نه حضرت ایشان و هیچ کس دیگر که در جامعه فارسیزبان زندگی میکند نام فرزندانش را «میمون» نمیگذارد. و این امتناع نه از سر انکار معنای اصلی واژه، که به دلیل واضح کژتابی زبانی موجود است. کاش علمای بزرگوار و دیگر افراد صاحب تریبون به بلوغ بلاغی میرسیدند و درباره گزینش واژههایشان به اندازه نام فرزندانشان دقت میفرمودند.
کمتر کسی است که مرا بشناسد و از ارادت ویژهای که به حضرت جوادی داشته و دارم بی خبر باشد. در سالهای گذشته هم جز با همین تعبیر «حضرت جوادی» و «استاد» یادشان نکردهام. اما با دیدن سخنان حضرتشان در دیدار با آقای محمدرضا عارف لازم دیدم عدم بلاغت سخن را به یاد بیاورم.
واژهی «دیاثت» و «دیوث» از واژههاییاند که بار معنایی اصلیشان در محافل علمی و دینی مُراد بوده و هست. اما آن چه این واژهها در انتقال کسب کردهاند، رکاکت و استهجان ویژهای است که این واژهها را تنها در شان دشنامگویی میآورد. بی شک انتظاری نیست که در محفل علمی از فرهنگ عوامی متابعت شود اما در دیداری که سهمی از مخاطب اهل علم ندارد و بار رسانهای عوامانه دارد، این واژه در ابتذال استعمال شده و بویی از بلاغت نبرده. ناگفته نماند که حضرت «استاد» همواره از بلاغت اندکی در مجامع عام و عوام برخوردار بودهاند و به قطع بحث از کبرویت و صغرویت معضل بیکاری در میان مدیران سیاسی، یا تفکیک ماهیت علم انسانی و حیوانی درباره بیماریهای مشترک انسان و دام و بخش قابل توجهی از سخنان حضرت ایشان در خطبههای جمعهی قم بر همین اساس مطلق تناسبی با مخاطب نداشتهاند و موصوف بلاغت نبودهاند.
به خصوص در فقرهی اخیر با بیان «کسی که بیگانه را راه میدهد دیوث سیاسی است.» ناخواسته جماعت متشرع را به هتاکی کشیدهاند.
هر کسی میداند «میمون» و «میمونة» از واژههای عربی و به معنای «خوشیُمن» و «مبارک» به عنوان نام قرار میگیرند. اما نه حضرت ایشان و هیچ کس دیگر که در جامعه فارسیزبان زندگی میکند نام فرزندانش را «میمون» نمیگذارد. و این امتناع نه از سر انکار معنای اصلی واژه، که به دلیل واضح کژتابی زبانی موجود است. کاش علمای بزرگوار و دیگر افراد صاحب تریبون به بلوغ بلاغی میرسیدند و درباره گزینش واژههایشان به اندازه نام فرزندانشان دقت میفرمودند.