نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۴۷ مطلب با موضوع «مذهب» ثبت شده است

روشن‌فکرهای عوضی

روشن‌فکرهای همه جای دنیا به مطالعه‌ی زیادشان شناخته می‌شود. و من امروز و این‌جا روشن‌فکرهایی دیده‌ام که مطالعه‌شان صفر است. جر موزیک‌های با کلاس(!) هم اهل گوش دادن نیستند! کسانی را دیده‌ام که از روشن‌فکری «ژست با سیگار»، «موزیک کلاسیک» و «مخالفت با همه چیز» را فهمیده‌اند و سطح تحلیل‌شان از چرندیاتی که کم و بیش توی تاکسی می‌شود شنید بالاتر نیست. کسانی را دیده‌ام که ضعف اطلاعات‌شان را با شایعات احمقانه پر می‌کنند. کسانی که حاضرند برای خاص بودن بدیهیات را نفی کنند. کسانی که برهان که هیچ، مغالطه هم سرشان نمی‌شود! برای مخالف‌ت با هر معقولی یاوه می‌گویند...

عوضی یک فحش نیست! لایق‌ترین و درست‌ترین صفتی است که به عنوان همین بعض روشن‌فکرهایی که ذکرشان گذشت می‌چسبد. عوضی یعنی همان آدمی که آن‌قدر در پوسته‌ی روشن‌فکری‌اش راه را عوضی رفته تا رسیده به این‌جا. این‌جا که انسانیت را قی کند و افاضه کند: ما را چه به غزه...

۱۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
طلبه اُ منفی

تأثیر رسانه بر ایمان

تأثیر رسانه بر ایمان

ارایه‌ی تأملاتی در قالب یک «شِبه مقاله‌ی شفاهی»!

جمعه سوم مرداد (فردا) 1393 ساعت 19

کازرون - حوزه‌ی علمیه‌ی صالحیه - سالن اجتماعات دفتر نشر معارف

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

کُتَلی شجریان حتا

پرده‌ی یکم: کُتَلی

در شهر ما یک سری وسیله‌ی موسیقی هست شبیه به دُهُل همراه با نقاره! جالب این‌جاست که این وسیله برای جشن و عزا استفاده می‌شود و تنها ریتم نواختن متفاوت است. تا جایی که می‌دانم اگر شاد بنوازند می‌گویندشان مِهتر و اگر برای عزا بنوازند می‌شود کُتَلی!
در کل به نظرم ساز زدن برای میت آن هم سازی که توی جشن‌ها می‌رود و متدین‌های شهر هم میانه‌ای با نواختن و نوازندگانش ندارند کار مسخره‌ای‌ست!
الغرض تا سال‌ها یادم می‌آید که عده‌ای بانی می‌شدند تا مهترهای محترم در دهه‌ی محرم کتلی بزنند! تا این‌که صاحب عقلی منع کرده بود و دیگر نیامدند. یادم می‌آید یکی می‌گفت وقتی کتلی نمی‌زنند اصلن فضای ماه محرم ندارم!!!


پرده‌ی دوم: شجریان

چند سالی‌ست با شیرین‌کاری‌های شجریان و نازهایش برای پخش شدن-نشدن آثارش از صدا وسیما، پخش همه‌ی آثارش از رسانه ملی ممنوع شده حتا ربنا... چرایی این اقدام صحیح محتاج بحث مفصل است اما گذشته از مواضع ضد انقلابی و ضد مرجعیت دینی، اگر قرار باشد هر کس و ناکسی بعد از شهرت و احیانن محبوبیت هر روز بساطی پهن کند برای صدا و سیما و به اصطلاح شل کن-سفت کن راه بیاندازد، همان بهتر که توجهی به عشوه‌هایش نشود و از اساس دور هنرش خط کشیده شود!

حالا این‌که دوستانی اعتقاد کنند بدون ربنای حضرت استاد(!) حال و هوای ماه مبارک رمضان و سفره‌ی افطار جاری نمی‌شود، اگرچه شاید در مورد بعضی درست باشد اما ارزش و قیمتش به میزان همان کُتَلی است! اساسن معنویتی که با صدای یک مناجات بیاید و با نبودنش برود همان بهتر که نیاید! چند سالی که بگذرد درست می‌شود...


پرده‌ی سوم: حتا

نقل است کسی برای سحری بیدار شد و سر سفره نشست! خانواده با تعجب نگاهش می‌کردند. او هم در جواب نگاه‌ها گفت: «من که نماز نمی‌خوانم، روزه هم نمی‌گیرم، اگر سحری هم نخورم که کافر محضم!»

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

دیکتاتورهای عرصه‌‌ی تعقل

خیلی حرف داشتم برای زدن. آن هم ذیل این عکسی که تصادفن دیدم. از مجموعه‌ی آزادی‌های یواشکی زنان در ایران. اصل موضوع قضیه‌ی کوچکی‌ست، اما ظرافت‌هایی که در کنارش درز می‌کند مهم‌تر است.
خیلی حرف داشتم که خیلی بالا و پایین‌شان کردم و آخر سر مختصر شد به این‌که:

اقلیتی که به اکثریت احترام نمی‌گذارد، اگر اکثریت(=حاکم) باشد دیکتاتور بزرگی خواهد شد. و طنز آن‌جاست که این اقلیت، با شعار آزادی اندیشه و احترام به مخالف عربده بکشد!

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

شمعی‌ست در دلم که به پایان رسیده است

زبان حال حضرت زینب در شب‌های آخر حضور حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیهما:



می‌خواهد از خدا که غمش مختصر شود

تا غصه‌های قصه‌ی عمرش به سر شود


با اشک‌های مادر خود گریه می‌کنم
شاید دعای نیمه‌شب‌ش بی اثر شود

وقتی که مرگ خواست اجابت به چشم داشت

ای کاش اشک دیده‌ی من بیش‌تر شود


می‌ترسم از شبی که به پایان نمی‌رسد

شامی که بی طلوع نگاه‌ش سحر شود


*
شمعی‌ست در دلم که به پایان رسیده است

وقت‌ش رسیده مایه‌ی داغ جگر شود


بابا رسید و گفت که «آهسته‌تر ببار

ترسم که اشک بر غم ما پرده‌در شود»


*
شمعی‌ست در وجود کسی از همین تبار

ای کاش شمع چهره‌ی او شعله‌ور شود


12 فروردین 1393


+ این شعر در آیات غمزه

++ شعری دیگر برای فاطمیه

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

پَست‌تر

دو تا آکواریوم معمولی گذاشته و چندتایی ماهی. پارچه نوشته «دنیای ماهی گلی»...

دیدم حکایت ماست. حکایت دنیای کوچک ما...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

خلاصه‌ی همه‌ی ماجرا...

حوالی عصر روز دهم...

قصه‌ی او به «سر» رسید...

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

ادب محض

نه از عمود شکست. نه حتا از زهر سه شعبه‌ها... شکست. اما به تیغ زهرآلود «امان‌نامه»...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

مرگ بر قطع‌نامه‌های بستن فرات

عاشورا تکرار نخواهد شد. که گفت و گو با تمدن پسران مرجانه جز که تیغ شُریح‌ها را به حنجر اسماعیل برساند و ذبح عظیم را تفسیر کند ثمری ندارد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

جمجمه‌ات را به او بسپار

معلم علوم تجربی‌مان -آن روزها که بچه محصل بودیم- حکیم بود. حرف‌هایی می‌زد از جنس فراواژه!

روزی برای‌مان خاطره‌‌ای گفت. از یکی کسی که در حال خواندن درس گیاه‌شناسی حال‌ش بد شده بود. برده بودندش بیمارستان. بعد انکشف که همان‌طور که گیاهان سمی و حساسیت‌زا را می‌خوانده بی‌خیال با علف‌های زیر پایش ور می‌رفته. با یکی از همان گیاه‌های توی کتاب‌ش مسموم شده. همان وقتی که داشته درسش را حفظ می‌کرده.

چند روز پیش یاد معلم‌مان افتادم و این خاطره. وقتی توی نماز مشکلات‌م را مرور می‌کردم. آن هم وسط «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»...

موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی