نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جنگ» ثبت شده است

وضعیتی که حالا سفید است

از وقتی اوهام کودکانه‌ام از سر پرید درگیر پرسش‌هایی از جنس حیرت شدم. این که جنگ چه کرد با مردم؟! حکایت دانش‌گاهِ آدم‌سازی چه بود؟ همیشه خودم را آن‌جا و آن زمان تصور می‌کردم و تلاش می‌کردم بفهمم.

قسمت آخر وضعیت سفید نشانم داد. وقتی امیرِ غرغروی سرخوشِ افسرده با پریدن شهاب، زندگی‌اش عوض شد. خودش را بازنده دید. گم‌شده‌اش را پیدا کرد. الگو. الگویی دیدنی. الگویی واضح و واقعی. کسی که مرد بود و وقتی می‌شد نشست و دید، رفت و ایستاد و پرید. آن‌جا که امیر عکس شهاب را روی پیراهنش نقش می‌زند. روی آینه‌اش. آینه‌ای که قرار است او را نشان دهد.

امروز اما پاسخم را با همه وجود گرفتم. یکی از آن‌هایی که دیده بودم و می‌شناختم پرید. محمد مسرور یکی بود مثل بقیه‌ای که می‌شناسم و می‌شناختم. اما چیزی داشت که جای خالی‌اش وسط وجود من است. اهلش بود. اهل بُریدن از همه‌ی این دنیای کالعدم و پریدن. مَرد یعنی کسی که توانسته و دل کنده. محمد مسرور الان «شهید محمد مسرور» است. یکی که باید عکسش روی آینه‌ی من باشد...

۱۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

رام نشده‌های وطنی و آنجلینا جولی‌هایی که نداریم!

به یاد دارم سال‌ها پیش وقتی فیلم «نجات سرباز رایان» (اثر استیون اسپیلبرگ) را دیدم یادداشت کوتاهی نوشتم با این مضمون که بعد از سال‌ها و بعد از دیدن ده‌ها فیلم جنگی و حاجی و سید و... تازه با دیدن این فیلم فهمیدم دفاع مقدس یعنی چه! به طور خیلی اتفاقی در سالروز بازگشت آزادگان از اسارت رژیم بعث عراق (دیروز)، فیلم Unbroken (به فارسی با عنوان شکست ناپذیر و رام نشده ترجمه شده است.) را دیدم و باز در دلم گفتم تازه می‌فهمم اسارت یعنی چه!

اگرچه Unbroken بیش از این که فیلم خوبی باشد، فیلمی است با کارگردان مشهور. یک فیلم متوسط با کارگردانی ویژه: آنجلینا جولی! دکوپاژهای جولی خیلی از پلان‌ها و سکانس‌های فیلم‌های بزرگ را تداعی می‌کند و امضای شخصی هم ندارد. مثل سکانس دویدن که کپی دویدن «فارست گامپ» است یا بسیاری از قسمت‌های اقیانوس که یادآور «زندگی پای» است. بقیه نکته‌های مثبت فیلم هم بیش از این که به کارگردان برگردد به فیلم‌نامه‌ی برادران کوئن برمی‌گردد و شاید بتوان گفت خشونت و کثیفی فیلم اگر با سبک شبه ناتورئالیستی برادران کوئن همراه می‌شد موفق‌تر نیز می‌شد.

اما از همه این‌ها گذشته این فیلم اگرچه نگاه وطن‌پرستانه‌ی آمریکایی دارد و به گونه‌ای می‌توان آن را توجیه کننده‌ی لکه‌های ننگ ایالات متحده در ژاپن دانست، برای بیان آن‌چه در جنگ و اسارت می‌گذرد و ملموس کردن رنج اسارت موفق است. و هم‌چنان فکر می‌کنم چرا تلویزیون ما تا وقتی فیلم خوب برای جنگ اسارت نمی‌سازیم، تا وقتی سینمای ضد قهرمان‌مان از ابوترابی‌ها مثل لوییس زامپرینی اسطوره نمی‌سازد، نجات سرباز رایان و شکست ناپذیر را در جدول پخش هفته دفاع مقدس و سال‌روز بازگشت آزادگان قرار نمی‌دهد.

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

دغدغه‌ی 57ی

چند ماه بعد از خوابیدن سر و صدای دفاع 8 ساله به دنیا آمده‌ام. و این یعنی این‌که بین آن‌هایی که نه جنگ را دیده‌اند و نه حتا آن را نفس کشیده‌اند جزء بزرگ‌ترین‌هایم. و عبارت دیگرش می‌شود این‌که هم سن و سال ایران بدون جنگم.
شاید از طرفی حق باشد که بزرگ‌ترهای اهل انقلاب و دفاع بخواهند نسل «ما بعد از جنگی‌ها» درک کند و احترام بگذارد به حماسه‌شان. اما آیا حق می‌دهند آن‌ها که ما بعد از جنگی‌ها نفهمیده باشیم رنگ حماسه‌شان را؟!
من از دفاع 8 ساله چیزی جز چند خاطره‌ی پدرانه و مُشتی «حاجی و سید» فیلم‌های جنگی چیزی ندیده‌ام. تلخ‌ترین قسمتش این‌جاست که نسل من دفاع را شنیده، اما قداستش را نه.
یادم می‌آید بعد از دیدن یکی از فیلم‌هایی که هالیوود برای مقدس کردن جنگ‌شان ساخته، چند خطی نوشتم در این فضا که "حالا می‌توانم تصور کنم عمق مسئله‌ی 8 سال دیوار گوشتی در برابر آتش را"
حقیقت این است که دغدغه‌ی من، نسل 68ی‌ها نیست. آن‌چه آزارم می‌دهد تصور آینده‌ای گنگ از نسل‌های بعد است. شاید 98ی‌ها! نسل من دست‌کم خاطره‌هایی را از سینه‌های داغ دیده شنیده. آن قدر که حرارت دلش را سوزانده. اما فرزندانی که تا چشم باز می‌کنند چشم ِ همه‌ی آن روزی‌ها را بسته می‌بینند...!
چیزی که فکرم را مشغول می‌کند آینده‌ای‌ست که فرزندانش هر چند پاک و حق‌طلب، از کم‌فروشی دیروزی‌ها و امروزی‌ها، در «حماسه و مقدس» بودن، بل‌که در حق بودن دفاع تردید کند. وقتی می‌شود هنوز آتش‌های باقی مانده سرد نشده عده‌ای ایستادگی 8 ساله را "برادر کشی" خطاب کنند و عده‌ای دیگر نهضت ضد جنگ راه بیاندازند، می‌شود از آن‌ها که سال‌ها بعد از این می‌آیند و از همه‌ی آن دفاع قدسی چند "قطعه" و یک "هیچ" می‌بینند انتظار داشت هم پیمان بمانند؟
غرض از این چند خط، تلنگری بود به آن‌ها که بودند و کاری نکردند –یا نتوانستند بکنند!- برای حکاکی ِ ماندگار تصویرهای دفاع. و "ما" بعد از جنگی‌ها که شاید تکلیف ننوشته‌ی گذشته‌ی نزدیک هم به دوشمان باشد. تا بدانیم آینده‌ای در راه است که باید گذشته و امروزمان را آن طور که شایسته است بداند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی