نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

مُشتی تخمه دهانمان را بسته

این سرزمین تنها زمینی آسمانی نیست
خاکی مقدس با بنایی آن‌چنانی نیست

این گنبد زردی که زیر گنبد گیتی‌ست
در قید و بند خاک این دنیای فانی نیست

دنیا رکاب خاکی این دُرّ غلتان است
دنیا ولی مثل نگینش جاودانی نیست

معراج باید کرد تا این عالم دیگر
راهی به غیر از آسمان تا بی مکانی نیست

تاریخ خود را دارد این صحن و سرا اما
این سرزمین جغرافیایی باستانی نیست

در هر کجای این زمین هم زندگی باشد
جز آسمانِ قدس جای زندگانی نیست


30/5/92

مشهد الرضا

موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

بیایید کارهای خدا را مشاهده کنید، او در کارهای خود بر بنی‌آدم برتر است/عهد عتیق-مزامیر-مزمور 66

هر روز عمامه‌ام مو در می‌آورد و هر شب بالشم. قبل‌ها دلم می‌خواست موی بلند داشته باشم. خیلی هوسم طولانی نبود. فقط از وقتی هُل خوردم توی دبستان و هر بار نق می‌زدم به جان مادر که پس کی موهایم بلند می‌شود بعد تا به خودم می‌آمدم رفته بودم زیر بار اصلاح اجباری مدرسه، تا همین چند وقت پیش. سر جمع شاید 17 یا 18 سال هوس موهای بلند و دم اسبی داشتم. حالا اما دلم می‌خواهد تیغ بکشم سرم را. حس می‌کنم این‌جور می‌شود کمی بیش‌تر وسط این همه خستگی دوام بیاورد. کأنه سی پی یو که فن می‌بندند به جانش!

از خستگی پناه می‌برم به انبوه کارهای زمین مانده. فرقی نمی‌کند توی وظایف کی تعریف شده باشد. این روزها روزهای خوبی‌ست. فقط سرم گاهی داغ می‌کند. دست می‌کشم به تتمه‌ی موهای روی سرم که هر روز سفیدتر می‌شود.

این روزها عهد عتیق می‌خوانم وقت‌هایی که سرم خلوت می‌شود. این روزها آرامم...

موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

تا چه پیش آید برای من

مشغولم.

به کار جدید. به طلبه‌های نو. از همان‌هایی که عبا می‌اندازند و سر می‌تراشند و سلامٌ علیکم می‌گویند و از حاج آقا خجالت می‌کشند که یواش «صبحکم الله» می‌گویند و فقط می‌شود صفیر «صاد» را از زیر لب‌شان را شنید.

تا خرخره درگیرم توی این همه کاغذ و برگه‌های امتحانی و «حاج آقا سوآل داشتم...» و...

بوهای تازه‌ای می‌شنوم. بوی زندگی. بوی امید. بوی تهجد. و آه می‌کشم هر بار.

دارم به کارهایم نمی‌رسم هر روز و چه قدر خوب است که آدم کلافه باشد و بداند فردا کار دارد و بعد یادش برود درباره‌ی فردا فکر کند که می‌رسد از راه یا نه؟ قبل از خواب هم از هوش برود و وقت نباشد بپرسد: «صبح فردا را می‌بینم؟»

دلم یک مشهد اساسی می‌خواهد. از همان‌هایی که نباید رفت. از همان‌هایی که مزه می‌دهد بروی دم در و به زبان خودت «عر» بزنی که مثلن اذن دخول آدم خمار همین است... بعد هم بی منت خادم‌های مفتش حرم راه‌ت را کج کنی و برگردی...

موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

جان آدم یک "آه" می‌شود وقتی بعضی‌ها به لب‌ش می‌آورند

گذشت خوبی‌ام از حد، به شک دچار شدند

به احترام کمی خم شدم سوار شدند...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

هی فلانی!

در روایات داریم که دنیا زندان مومن است و این‌که مومن اشتیاق به مرگ دارد و هم‌چنین این‌که انس مومن به مرگ بیش از طفل است به پستان مادر...

خیلی از ما شاید پُر باشیم از شوق مرگ. اما مومن نیستیم، یا دست‌کم از آن‌هایی که به درجه‌ی آدم‌های توی روایت رسیده باشیم نیستیم!

فقط آن‌قدر زندگی‌مان لجن‌آلود شده که حال‌مان به هم می‌خورد از خودمان و زندگی‌ای که داریم. آن‌قدر که با خودمان می‌گوییم:«هی لعنتی! اون طرف هر جوری که باشه... از این بدتر نمی‌شه...!»

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

کماکان سکوت

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

این روزها که می‌گذرد/شادم/که می‌گذرد/این روزها

در من سکون

در من سکوت

این روزها خیلی خلوتم

یا رفیق من لا رفیق له...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

دل و دینی که تار بسته

این ماه از نظر ساختاری «سهل ِ ممتنع» است! از یک سو هر نفسی تسبیح است و خواب هم عبادت. از سوی دیگر بخشیده شدن در این ماه را -از بس کم است- می‌شود خسران دانست! نمی‌دانم دقت کرده‌اید یا نه؟! می‌گویند آخرهای شعبان بگویید: «اللهم ان لم تکن غفرت لنا فی ما مضی من شعبان فاغفر لنا فی ما بقی منه» یعنی باید به هر زوری شده(!) همان شعبان حساب را صاف کنی! و این یعنی این ماه مال چیزهای بزرگ‌تر است...

اما راستش نمی‌دانم چه می‌شود و حتا نمی‌دانم چه باید بشود! فقط باید خود را سپرد به دست موج‌های رحمت او...

فقط این که آدم توی این ماه می‌تواند بفهمد خود ِ خودش چه عیاری دارد. می‌گوید شیطان بیرون را زنجیر کرده. یعنی خودم هستم و خودم. یعنی اگر این یک ماه را هم خراب کنم از آن‌هایی هستم که می‌گویند وقتی شیطان را لعنت کرد، شیطان جواب داد: «لعنت بر خودت...»

همین!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است

خیلی سال پیش، بابا قول داده بود اگر معدلم بشود همانی که می‌خواهد، برایم دوچرخه می‌خرد. اما... معدلم خیلی کم‌تر از چیزی شد که می‌خواست. توی اولین فرصت دوچرخه را خرید. همان که وعده‌اش را داده بود...

هر وقت به آیه‌ای می‌رسم که وعده‌های خدا را می‌گوید یاد بابا می‌افتم و شرطی که گذاشت... شرطی که نشد... وعده‌ای که شد...



+++

1. عنوان مطلب: «و من اوفی بعهده من الله...» (توبه-111)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

خدای بزرگی که ما را ساخته و خدای کوچکی که ما ساخته‌ایم

معتقدم جامعه‌ی ما پر است از کج‌فهمی‌های ریز و درشت از دین. «بدخداشناسی» روی دیگر سکه‌ی «خدانشناسی» است!
دیروز از سر تصادف برخوردم با کسی که توصیه می‌کرد "فقط" برای تعجیل فرج دعا کنید! برای من این حرف احمقانه و نشان از همان کج‌فهمی داشت. خدایی که در مقابل ما مثل غول چراغ جادو ایستاده!!! تصور کنید! غولی که می‌گوید فقط سه آرزو را بر آورده می‌کند و خدایی که -العیاذ بالله- بخیل‌تر یا ناتوان‌تر از غول فقط یک دعا را اجابت می‌کند! این توهم انحرافی می‌رسد به همین سخن که فقط برای امام زمان دعا کنید!

راستی! ما چه کسی را عبادت می‌کنیم؟! غول چراغ؟ یا معبود یگانه‌ای که امر کرده حتا نمک سفره‌تان را دعا کنید و از من بخواهید و صداهای آشنا را به‌تر اجابت می‌کند و بندگان نزدیک‌ش را می‌شود به دعای فراوان شناخت؟! چه شباهتی می‌تواند بین این دو باشد؟!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی