نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

اصرار بر رد صلاحیت‌ها چه معنایی دارد؟

این‌که همه باید تابع قانون باشند و مرجع قانونی تشخیص صلاحیت‌های انتخاباتی شورای نگهبان است از ضروریات ماست. اما در این جهت چند نکته‌ی درخور تأمل به چشم می‌خورد.

1. اصرار بر رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی. طبیعی است که اگر مدرک و دلیلی نزد شورای نگهبان برای رد صلاحیت ایشان باشد، باید وظیفه‌شان را انجام دهند. اما قسمت عجیب قضیه، اصرار دوستان بصیر ما بر رد صلاحیت ایشان -آن هم به استناد کهولت سن- است. به این اصرارها 3 ایراد وارد است:

الف: اگر کسی به قانون معتقد باشد و به شورای نگهبان اعتماد داشته باشد -که در ظاهر این دوستان سبقه‌ی دعوت به قانون‌شان سنگین است- نباید برای نهاد قانونی تعیین تکلیف کند. اگر سند و مدرکی که در بررسی صلاحیت‌ها قابل استناد باشد نزد کسی هست، لازم است آن را به شورای نگهبان تسلیم کند. اما تعیین تکلیف و بحث‌های علنی خلاف چیزی‌ست که این دوستان ادعایش را دارند.

ب: در قانون محدودیت سنی برای رییس جمهور تعیین نشده. اما قدرت بر اداره‌ی کشور که لازمه‌ی عقلی است، نیازی به فعالیت فیزیکی چندانی ندارد. این مردم هستند که می‌خواهند رأی بدهند. اگر به آقای هاشمی رأی دادند باید خوب بدانند که نباید منتظر سفر استانی باشند. پس وجهی برای رد صلاحیت نیست.

ج: عده‌ای از بزرگان این قبیله، پیش ار اعلام حضور رسمی آقای هاشمی و با تحلیل عدم حضور ایشان در انتخابات، به شعارهایی مثل «دعوت از هاشمی برای حضور و شکست بزرگ» دست زدند. با این حساب می‌شود تلاش برای رد صلاحیت شدن ایشان را هراس این دوستان نسبت به بر هم خوردن موازنه‌ی انتخاباتی تعبیر کرد.

2. اصرار بر رد صلاحیت آقای رحیم مشایی. نوع افراد اول، در این دسته هم حاضرند. و طبیعتن اشکال اول و سوم گذشته مجددن به این دوستان متوجه است. اما علاوه بر آن استناد ایشان بر عدم صلاحیت آقای رحیم مشایی، نامه‌ی عزل ایشان از سوی رهبری است که بی شک استدلالی واضح البطلان است.

حکم رهبری متوجه عزل ایشان از معاون اولی رییس جمهور است و دلیل این عزل هم به وضوح ذکر شده. «اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان رییس جمهور» به هیچ عنوان این دلیل در مورد ریاست جمهوری خود آن فرد جاری نیست. چرا که بر فرض رأی آوردن وی، یعنی بیش از نصف مردم رأی‌دهنده او را به طور مستقیم انتخاب کرده‌اند. پس دلسردی و تفرقه موضوعی نمی‌یابد.

البته همان طور که ذکر شد، تشخیص این که چه کسانی واجد صلاحیت‌اند با شورای نگهبان است. و فشار بر تأیید یا رد صلاحیت هر فردی خلاف قانون و مذموم است.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

مجهولی که از مسیر غلط یافته می‌شود

حکایت ما و انتخابات، چیزی‌ست شبیه معادله‌ی ریاضی. جواب نهایی مهم است اما به همان میزان شکل رسیدن به جواب هم اهمیت دارد.

خاطراتی از انتخابات 84 به ذهنم می‌رسد. از دوستانی که آن زمان خودشان را والسابقون السابقون حمایت از دکتر احمدی نژاد می‌دانستند. گذشته از این که هم‌رأی آن روزشان نبودم، شکل حمایت‌شان هم برایم تعجب آور بود. دوستی می‌گفت: «اگر احمدی نژاد رییس جمهور شود، با صادرات زعفران، صادرات نفت را قطع می‌کند!» در تبلیغ دوستی شنیدم:«احمدی نژاد توی مدرسه نمره‌اش خوب بوده. بعد معلم گفته:احمدی نژاد کیه؟! (و ادامه‌ی ماجرای زندگی ایشان!)» یکی دیگر می‌گفت:«در شهرداری تهران از وقتی آمده به همه‌ی زوج‌های تهرانی یک میلیون وام داده!» دوستی می‌گفت:«اگر او بیاید بعد از این همه سال یک رییس جمهور در تنفیذ دست رهبری را می‌بوسد!» یکی می‌گفت:«رهبری فرموده رییس جمهور باید جوان باشد!»(بعد از 8 سال هنوز سند این سخن را نیافته‌ام!) یکی می‌گفت:«سوار پژو 504 می‌شود» در تبلیغاتش شنیدم که گفته:«بعد از ریاست جمهوری به کاخ سعدآباد نمی‌روم» یکی هم که می‌گفت:«اگر رای بیاورد تا چند ماه دیگر ترورش می‌کنند و شهید می‌شود!» یکی دیگر می گفت:«در فیلم تبلیغاتی‌اش عکس امام و رهبری را گذاشته جلویش! بر خلاف لاریجانی که عکس امام و رهبری را چپانده(!) توی کمد کتابخانه‌اش!» یکی گفت:«گفته برایم پوستر رنگی چاپ نکنید!» دیگری هم به کاپشنش اشاره می‌کرد. بعضی‌ها هم از دیدار مردمی شهردار تهران تمجید می‌کردند. همه‌ی این‌ها و کلی حرف‌های عجیب و غریب و بعضن خلاف شرع!

اصلن کاری به درست یا غلط بودن حرف‌های بالا ندارم. نه سال 84 با رییس جمهور شدن آقای احمدی نژاد مشکلی داشتم و نه امروز با رییس جمهور شدن یکی مثل آقایان جلیلی یا باقری لنکرانی یا قالیباف یا ولایتی یا هاشمی یا هر نامز دیگری. هر کدامشان بعد از تأیید رأی بیاورد برایم علی السویه است.

اما حکایت ما و انتخابات، چیزی‌ست شبیه معادله‌ی ریاضی. جواب نهایی مهم است اما به همان میزان شکل رسیدن به جواب هم اهمیت دارد. خوب است حواسمان باشد از راه غلط به نتیجه نرسیم. که حتا اگر درست باشد جوابمان ارزشی ندارد.

سوار پراید شدن و گریه کردن در حرم و انقلابی سخن گفتن و جبهه و جانبازی و کلی مشخصات دیگر اگرچه امتیاز باشند اما به قطع دلیل کافی برای رأی دادن به کسی نمی‌شوند. چه رسد به حمایت و حتا دعوت...



+++

1. نقل این مطلب در سایت سلمان فارسی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

در محضر استاد داروین!

می‌گویند چارلز داروین صاحب نظریه‌ی تکامل است. یعنی می‌گوید انسان در ابتدا میمون بوده. بعد تکامل یافته و شکل امروز انسان را به خود گرفته. اصلن کاری به بررسی و تحلیل زیست‌شناسانه یا نقد فلسفی و کلامی این نظریه ندارم!
*
شنیده‌ام آدم‌ها برای این که بتوانند میمون را بگیرند -حالا برای سیرک یا تحقیق یا هر کار دیگری!- طعمه را که معمولن موز است، در حفره‌ی نسبتن عمیق و باریکی قرار می‌دهند. جوری که به اندازه‌ی "دست" میمون جا داشته باشد. میمون دستش را به طعمه می‌رساند اما دست مشت شده‌اش که پر هم هست از همان حفره که راحت به آن دست یافته خارج نمی‌شود. بعد هم آدم‌ها سر می‌رسند. اما جالب آن‌جاست که میمون حاضر نمی‌شود برای نجات از انسان‌ها طعمه را رها کند.
*
هر جور حساب کنیم آدمی با میمون خیلی شباهت دارد. وقتی دل می‌بندد به چیزی، سخت بتواند رهایش کند. حتا وقتی دارد همه چیزش را به خطر می‌اندازد. حتا وقتی اعتقاد می‌کند آن چیز فانی است. دستش را از حفره‌ی این دنیا در نمی‌آورد. طعمه‌ی مادیات را رها نمی‌کند. مگر این که دیگر میمون نباشد. مگر این که «آدم» شده باشد... این را شیطان خوب می‌داند... «گفت: پس به عزت تو سوگند که همگى را از راه به در می‌برم. مگر آن بندگان پاکدل تو را...»(ص-82 و 83)

+++

1. آغاز رجب است... یا علی و عظیم...

2. صف‌های انتخاباتی تقریبن شکل گرفته. همه‌ی گزینه‌ها که نه! اما چند گزینه (فعلن 5 نفر) روی میز است...!

3. گوشی‌ام به اجبار فلش شد. هیچ خبری از شماره‌ی هیچ‌کس نیست...!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

اگر میزان حق شمایید، راه راست کج است

داشتم خبرهای روز را پی می‌گرفتم که رسیدم به نامه‌ی نمایندگان مجلس به آقای هاشمی رفسنجانی. اولین عنوان توضیحات جناب حسینیان بود در مورد جزئیات این نامه. در قسمتی از این مطلب به نقل از ایشان آمده: «آقای هاشمی در اظهارات اخیرا خود به دو مسئله فلسطین و ولایت فقیه اشاره داشت. آقای هاشمی در سخنرانی اخیر خود اعلام کرد که مسئله فلسطین به ما ارتباطی ندارد و اعراب بروند و با اسرائیل بجنگند و ما با اسرائیل سر جنگ نداریم...»(ارجاع مطلب) هوادار آقای هاشمی نیستم اما برایم گفتن چنین حرفی از طرف چنین کسی غیر قابل هضم است! سری زدم به سایت شخصی ایشان. متن مورد نظر به این شکل آمده: «جمهوری اسلامی ایران سر جنگ و نزاع با هیچ کشوری را نداشته و ندارد و خواهان تنش‌زدایی و حُسن همکاری و روابط با همه کشورهای دنیا به استثنای رژیم اشغالگر قدس است. البته با این رژیم نیز سر جنگ نداریم، ولی اگر همانند دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مورد تعرض قرار بگیریم، با همه توان از خود دفاع و هر متجاوزی را از کرده‌ی خود پشیمان خواهیم کرد و حتی اگر کشورهای عربی برای احقاق حق مردم فلسطین با اسرائیل وارد نبرد شوند، ما هم کمک خواهیم کرد»(ارجاع مطلب)

گمان می‌کنم هر ذی‌شعوری تفاوت نوشته‌ی دوم را فارغ از صحت یا عدم صحتش با برداشت ابلهانه‌ی اول متوجه می‌شود. اما وقتی آقایان با تقوا و با بصیرت و عمار با کسی چپ می‌افتند کم نمی‌گذارند و بی ترمز می‌شوند. و این نهایت بی بند و باری ما عمامه‌ای‌هاست...

+++

1. گاهی شرمم می‌شود از داشتن بعضی هم‌لباسی‌ها...

2. اگر دین ندارید دست‌کم بصیرت هم نداشته باشید!!!

3. نظرم نسبت به این پست تعدیل شده. رجوع کنید به: این‌جا...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

پس نترس و اندوه‌گین نباش

با دست‌های خودمان به خاک سپردیم

«مادر» را

همه گفتند:

«گل» کاشتید

+++

1. هدیه‌ی روز مادرم: اسمعی افهمی یا طاهره بنت نعمت الله... فلاتخفی و لاتحزنی...

2. از لطف همه سپاس‌گزارم. یارای جبران آن چنان که باید نیست...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

م ا د ر م

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

ریاست جمهوری را می‌خواهید یا جایزه‌ی صلح نوبل را؟

هر محصل مبتدی علم منطق می‌داند که یکی از صنعت‌های پنج‌گانه‌ی منطق «جدل» است. جدل دو طرف دارد. اولی «سائل» است (پرسشگر) و دیگری «مُجیب» (پاسخ‌گو). اولی ایراد می‌گیرد و به اصطلاح حمله می‌کند و دیگری آن حمله را پاسخ می‌دهد. اولی شمشیر دارد و دومی سپر. اولی در بدترین حالت حمله‌اش نا موفق است و دومی در بهترین حالت سالم مانده! این را هر محصل مبتدی علم منطق می‌داند.
***
هر دولتی از دل دولت قبل خود در می‌آید. یعنی کسی که می‌خواهد رییس جمهور بعدی شود باید دست بگذارد روی نقطه ضعف‌های جدی دولتی که پیش از این سر کار آمده. البته می‌شود به تفصیل در این مورد سخن گفت. اما غرض نگارنده از بیان این موضوع این است که تلاش نامزدهای انتخاباتی برای برجسته کردن ضعف‌های دولت کار عجیبی نیست! (اگرچه اخلاقی هم نیست!) اما قسمت احمقانه‌اش جایی است که دقیقن نقطه‌ی قوت یک دولت سوژه‌ی مانور آقایان می‌شود!
نه تنها تعلق خاطری به دولت جاری ندارم بلکه به عدد روزهایش «ان قلت» دارم. اما شکی نیست که بیان موضوع هولوکاست یکی از برتری‌های این دولت بوده و هست. شاید بشود به نوسان ادبیات در بیانش ایراد وارد کرد. که چرا گاهی محکم و با اطمینان بیان شد و گاهی با تزلزل. اما بی شک زیر سوآل بردن اصل قضیه سفاهت است! در جدل جمهوری اسلامی و غرب، بعد از سال‌ها مقام مجیب به ما رسید. در حالی که همیشه ما پاسخ‌گوی آقایان و خانم‌های حقوق بشر بودیم که هر روز بهانه‌ی جدیدی می‌تراشیدند. شکی نیست که رژیم صهیونیستی دردش گرفته از این حرف! باید هم عربده بکشد. اما عربده‌ی درد است نه فریاد قدرت. حالا چرا آقایان داخلی برای خود شیرینی بیان این سوآل را درد مشترک بدانند؟! ما نه به خاطر این حرف تحریم شده‌ایم و نه با گفتمان این دوستان از تحریم خلاص می‌شویم! قضیه چیز دیگری‌ست. اگر می‌خواهید تحریم را بردارید به هر قیمتی، حتا با فروختن قانون اساسی، مردانه حرف‌تان را بزنید. نه بهانه راغ بچسبانید به هولوکاست!
دیپلمات بودن در سیستم دیپلماسی دنیا بد نیست. اما اساس جمهوری اسلامی بر انقلابی بودن در موضوع غاصبان مسجد الاقصی است. خط قرمزی که هیچ ارتباطی با دیپلماسی ندارد. حتا اگر حماس و فتح به نقطه‌ی مشترک برسند و اسراییل را به رسمیت بشناسند...
پرسش این جاست که نامزدهای ریاست جمهوری با این حرف‌های کج و معوج برای ریاست جمهوری خیز برداشته‌اند یا برای صلح نوبل؟!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

تق/وای جمعی!

این روزها که بیش‌تر دستم به مجازآباد می‌رسد و از سر کنج‌کاوی سر می‌کشم به سرتیترها، سرم درد می‌گیرد از این وضع احمقانه‌ی سیاست بازی‌ها!

اصول‌گرا و اصلاح‌طلب و پای‌دار و دولتی هم ندارد! اگر چه کم و زیاد دارد اما هر کدام‌شان یک جور می‌زنند به خاکی! به اسم یکی که می‌رسند هر چه عقده دارند خالی می‌کنند. یا صریح یا به کنایه‌ی ابلغ من التصریح! هر کدام‌ش هم بخواهد ادعای بی طرفی کند چاره‌ای ندارد جز فحش دادن با این تفاوت که به سمت همه باشد! که مثلن بگوید عقد اخوت نبسته با کسی!

یک جُو عقل سلیم اگر باشد می‌شود فهمید که اگر اخباری‌گونه برخورد کنیم هیچ کس نمی‌ماند. هیچ کس...
خاتمی که مهره‌ی جورج سوروس است! هاشمی که حامی مالی فتنه! سید حسن مصطفوی -و نه خمینی- که خیز برداشته برای کودتا! لاریجانی که مظهر سیاست خبیث است و در انتظار براندازی! آملی لاریجانی مفسد فی الارض! ضرغامی منشأ فساد و دروغ در همه‌ی جامعه! احمدی نژاد جادو شده‌ای که به کم‌تر از سلطنت قانع نیست! مشایی منحرف مال دیروزش بود و حالا اقلن مشرک! زاکانی که مار خوش خط و خال! محسن رضایی که سوسیالیست تشنه‌ی قدرت! قالی‌باف که تکنوکرات ضد دین و ضد انقلاب! ... و این داستان ادامه دارد تا همه و همه و همه...

این وسط هیچ کس نمی‌ماند، وقتی اثری از تقوا نمانده...

+++

1. عادت داریم همه را سیاه و سفید ببینیم! شعور جمعی نداریم که یکی می‌تواند یک بدی و هزار خوبی داشته باشد، تقوای جمعی که پیش‌کش...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

البته که من یه بازیگرم ولی...

چند وقت پیش فیلم «هیچکاک» از «ساشا جرواسی» را می‌دیدم. از این جهت که فیلم قوی‌ای نبود درباره‌اش حرفی نداشتم. اما یکی از اتفاقات فرعی فیلم، این چند روز حسابی ذهنم را مشغول کرده. در فیلم، «آلفرد هیچکاک» می‌خواهد برای فیلم «روانی‌»اش بازیگر انتخاب کند. وقتی توی مهمانی با بازیگر مورد نظرش -«جانت لی» که «اسکارلت یوهانسون» بازی‌اش می‌کند- صحبت می‌کنند، بازیگر زن در مورد یک نکته ابهام دارد. آن هم سکانس قتل فیلم است. که بناست او در حمام کشته شود:

«من یکی دو تا نگرانی دارم. خب، البته که من یه بازیگرم ولی قبلش یه همسر و یه مادر هستم... و کنجکاوم بدونم این صحنه‌ی حمام رو چطور میخوای فیلمبرداری کنی؟»

+++

1. تصویر بالا، یکی از پوستر‌های «روانی» است...

2. «بعد از ظهر سگی» را که می‌دیدم هم وقتی جماعتی در مخالفت با مرد هم‌جنس‌باز تظاهرات می‌کردند به فکر فرو رفتم...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

ماهی مرده‌ی حوض نقاشی

«حوض نقاشی» سوژه‌ی بکری دارد. اما فقط سوژه است. خبری از «پرداخت» نیست! خیلی رو حرف می‌زند. مقایسه می‌کند. که البته به خاطر نو بودن سوژه این رو بودن زیاد توی ذوق نمی‌زند و بوی شعارش زیاد نمی‌پیچد. گذشته از آن، فیلم از ریتم افتاده. کل قصه‌ی خالص، کشش یک فیلم کوتاه را دارد که به طرز ملال آوری با پلان‌های طولانی و سکانس‌های بی خود کش آمده در حد فیلم سینمایی! این اتفاق را در «پاداش سکوت» مازیار میری هم سراغ دارم. شخصیت‌های فیلم، گذشته از رضا و مریم (شهاب حسینی و نگار جواهریان) که البته فاصله دارند تا جا افتادن، بقیه بی خاصیت و پوچ‌اند. بر خلاف چیزی که انتظار داشتم هیچ کدام از بازی‌ها درخشان نبود. مریم که دستش را اول فیلم نمی‌تواند به هم بزند کفگیر را عادی در دست دارد. مداد نقاشی را مثل همه بین سه انگشت می‌گیرد. در مورد معلولیت مریم و رضا هیچ مسئله‌ی مشخصی ارایه نمی‌شود.
حوض نقاشی پر از اضافه است! نصف زمان فیلم. اکثر پرسوناژها از جمله شوهر معلم و دخترش و... خیلی از اتفاقات. سکانس‌هایی که برای پر شدن زمان نوشته شده‌اند به هیچ وجه درنیامیخته‌اند. هر کدام ساز خودش را می‌زند. از این جهت که سوژه کوچک است آدم یاد فیلم‌های «میرکریمی» می‌افتد. اما تفاوت در ریزبینی میرکریمی‌ست. هر چه «به همین سادگی» و «یه حبه قند» پر است از ریزه‌کاری‌ها تا هم فیلم را از خسته کنندگی در بیاورد هم اصل فیلم را قاب بگیرد، حوض نقاشی لخت و ملال آور است.


+++
1. تصویر بالا لطیف‌ترین تصویر فیلم بود.
2. بهترین دیالوگ فیلم: «گریه مال مرد ه. فقط سرتو بالا بگیر و گریه کن»

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی