
آخوند اگر عوام گریز باشد که آخوندیاش زیر سوآل است از اساس! کل فلسفهی حوزه اگر بر پایهی همین آیهی معروف «نفْر» است که میفرماید: «چرا از هر فرقهاى از آنان، دستهاى کوچ نمىکنند تا [دستهاى بمانند و] در دین آگاهى پیدا کنند و قوم خود را -وقتى به سوى آنان بازگشتند بیم دهند» پس تبلیغش چه میشود!
خودت باش. خودمان باشیم. همین جوری که هستیم با مردم کنار بیاییم. بگذاریم مردم همین جوری که هستند و همین جوری که هستیم با ما کنار بیایند. کنار میآیند...
+++
1. این شعر به مناسبت فاطمیه از من: چادرت را به شعر من بتکان
این روایت را امروز دیدم:
سألتُ أبا عبد الله عن العشق. قال: «قلوب خلت من ذکر الله فأذاقها الله حب غیره» (شیخ صدوق، الامالی، ص 669، کتابخانه اسلامیه، 1363.)
از امام صادق سلام الله علیه دربارهی عشق پرسیدم. فرمودند:
«قلبهاییاند که خالی از یاد خدا شده. پس خدا محبت غیر از خودش را به آنان چشانده.»
+++
1. گردنمان دُمَل دارد!
2. برای او دوست داشتن کار هر کسی نیست!
3. آخرین غزل کامل شدهام: دلم برای زمستان اگرچه تنگ شود
«آیا به آبى که مىنوشید اندیشیدهاید؟! آیا شما آن را از ابر نازل کردهاید یا ما نازل مىکنیم؟! اگر مىخواستیم، این آب گوارا را تلخ و شور قرار مىدادیم; پس چرا شُکر نمى کنید؟!»1
چرا شکر نمیکنیم؟ چون نمیاندیشیم! حتا به همین باران...
+++
1. واقعه- 68-70
2. وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ... و به خاطر شما باران فرو مىریزد... (جامعهی کبیره)
1.
با این که میدانم کارم بندگیست، نه خدایی کردن! گاهی مثل هر کدام از خیلیهای دیگر(!) ناخودآگاهم سر میرود از پرسش. آن هم از خود خدا. اصلن همین الآن یا همزمان با هر بارانی که دم اسبی و چهار نعل میتازد میپرسم: «خدایا! دلت را به کی خوش کردهای که رحمت میفرستی؟! به ما؟! به من؟! من که راوی اول شخصم دیگر از پرسوناژهای این داستان شلوغ امید بریدهام. تو که خودت سومْ شخصِ دانای کلی...»
2.
آن وقتها که مدرسه میرفتم معلمها میگفتند پرسشهای آزمون را خوب بخوانید. که سوآل، نیمی از پاسخ است. پرسشم را باز میخوانم. جواب میگیرم:«تو که خودت سومْ شخصِ دانای کلی...»
پانوشت:
1. سعی میکنم برگردم. به (نا)بندگیام...
2. دیشب داشتم بازی میکردم. نگاهم افتاد به گوشیام و حدیث تصادفیاش: «لا یفلح من وله باللعب و استهتر باللهو و الطرب» رستگار نمیشود کسی که شیفتهی بازی و فریفتهی سرگرمی و طرب گردد. غررالحکم
دین اگر گره بخورد به هر چه غیر از صاحبش، پایداریاش به اندازهی همان چیز است. همان قدر سست. حواست به دینت باشد... همین!
پانوشت:
1. آن دو سطر اول را بانو می گفت!
2. آخوند باید روحانی باشد...
راه نجاتی نیست. مگر آن که "در رو" برایت بگذارد. "در رو" همان "مخرجاً" است که میگوید... آن گه برای هر که تقوایش را داشته "در رو"یی قرار میدهد...
پانوشت:
1. آوار بر سرم است. و من چشم دوختهام به تقوایی که نداشتهام...
2. امروز از پلاس زدم بیرون. شاید از این جا هم، همین روزها...
بچه که بودم یک حس خاص داشتم به تحویل سال. حس میکردم اتفاقی را که میافتد و بعد در لحظهای سالم نو میشد. امسال اما حسم فرق میکند. حسیست شبیه پیش از امتحانات. همیشه دوست داشتم زود امتحانات تمام شود. از مدتی مانده به زمانش یک جای ذهنم تلانبار میشد دغدغهاش -دغدغهای که ربطی به سختی و سادگی و اهمیت امتحان نداشت- و هر روز بزرگتر میشد. خلاصه اینکه دلم میخواهد زود روز عید برسد آن هم برای گذشتن آن لحظهی تحویل سال که 91 را برایم بایگانی میکند...
دیگر مثل قبلها شوق سال تحویل توی دلم لول نمیخورد! شاید تنها انتظار پیام آقا را میکشم. بیشتر از هر چیز. دلم میخواهد با همسرم آن موقع را گلزار شهدا باشیم. امروز داشتم فکر میکردم که یک سجادهی بزرگ لازم داریم و گوشی برای رادیوی موبایل!
...
راستی! حالم خوب است...
پا نوشت:
1. دلم برای وبلاگ تنگ شده بود. برای نوشتنش! همین...
2...
چه طور تاریکی از نور گریزان نباشد که هست و بودش در گریز از اوست. بگذار از تو بدگویی کنند و تا همیشه بی هادی باشند که «من یضلل الله فلا هادی له...»(1) اما تو به مسلک پیامبران هادی باش که میدانیم «فمنهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلالة»(2) و حقیقت آن است که بی خردانی که اینگونه نور الهیات را با دهان کثیفشان میخواهند خاموش کنند حقشان گمراهیست که «فریقا هدی و فریقا حق علیهم الضلالة انهم اتخذوا الشیطان اولیاء من دون الله...»(3) و آن که عهد میشکند و در دوستی، شیطان را بر خدا ترجیح میدهد باید به سخره بگیرد ولایت ِ «هادی ِ خدا» را...
وقتی نور باشی، و از نور، و غرق در نورِ یگانه، دشمنانت، دشمنان او هستند و اوست که میپرسد «کیف تکفرون؟» و میگوید که «و من یعتصم بالله فقد هُدِیَ الی صراط مستقیم»(4) آن که صراط مستقیمِ تو را گذاشته از مغضوب علیهم است و ضالین...
-----------------------------
1. هر که را خداوند گمراه کند، براى او هیچ رهبرى نیست، و آنان را در طغیانشان سرگردان وا مىگذارد. (اعراف 186)
2. پس، از ایشان کسى است که خدا [او را] هدایت کرده، و از ایشان کسى است که گمراهى بر او سزاوار است(نحل 36)
3. گروهى را هدایت نموده، و گروهى گمراهى بر آنان ثابت شده است، زیرا آنان شیاطین را به جاى خدا، دوستان [خود] گرفتهاند و مىپندارند که راهیافتگانند. (اعراف 30)
4. و چگونه کفر مىورزید، با اینکه آیات خدا بر شما خوانده مىشود و پیامبر او میان شماست؟ و هر کس به خدا تمسک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.(آل عمران 101)
------------------
در راستای دههی بزرگداشت امام هادی سلام الله علیه در فضای مجازی