نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انتخابات» ثبت شده است

بصیرت یعنی این‌که همه «شیطان اکبر»اند!

برای کسی که ناظر انتخابات‌های گذشته بوده واضح است که بعد از فتنه‌ی 88 به طور خاص صف‌بندی انتخاباتی شکل دیگری گرفته. طبیعی است که بعضی از نیروهای قدری که حرفی برای گفتن داشته‌اند خام صحنه‌ی غبارآلود شده و از دایره‌ی جمهوری اسلامی خارج شدند. و در نتیجه‌ی طبیعی آن انتخابات و آرایش نامزدها محدودتر از گذشته می‌شود. کسانی در انتخابات حاضر و تأیید می‌شوند که در بدتریت حالت پتانسیل فعال شدن علیه نظام را با محرک فتنه نداشته‌اند. به عبارتی دشمن نبودنشان محرز است. این آرایش را در انتخابات جاری می‌شود دید. نیروهای منتقد نیز افراد معتدلی هستند. مسیرشان مسیر انقلاب است. تفاوت‌ها به طور عمده در سرعت حرکت است.

اما نکته‌ی جالب این است که با تغییر صف‌بندی‌ها یک عنصر ثابت همیشه بوده و هست. آن هم حمله‌ها و تخریب‌هاست. هر چه دایره‌ی رقیبان تنگ‌تر می‌شود و نزدیکی فکری بین این جماعت حاصل می‌شود، باز هم جنس حمله‌ها همان است که بود. با این تفاوت که قبلن به افراطی‌های مخالف، بعدها به مخالفین معتدل و حالا به هر کسی که ذره‌ای اختلاف نظر داشته باشد!

به تصور نگارنده کاری نمی‌شود برای این فضای کثیف کرد. جز این که دعا کنیم و تیر آخرمان را این طور پرتاب کنیم که:

«بعضی‌ها نقطه‌ درگیری را اشتباه می‌کنند؛ خمپاره و توپخانه‌ خودشان را آتش می‌کنند به سمت یک نقطه‌ای که آن‌جا دشمن نیست، آن‌جا دوست است. بعضی‌ها رقیب انتخاباتی خودشان را «شیطان اکبر» به حساب می‌آورند! شیطان اکبر آمریکاست، شیطان اکبر صهیونیسم است؛ رقیب جناحی که شیطان اکبر نیست، رقیب انتخاباتی که شیطان اکبر نیست. من طرفدار زیدم، شما طرفدار عمروئی؛ من شما را شیطان بدانم؟ چرا؟ به چه مناسبت؟ در حالی که زید و عمرو هر دو ادعای انقلاب و اسلام می‌کنند، در خدمت اسلام و در خدمت انقلابند. خط درگیری با دشمن را مشخص کنیم.»(حضرت رهبر)

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

اصرار بر رد صلاحیت‌ها چه معنایی دارد؟

این‌که همه باید تابع قانون باشند و مرجع قانونی تشخیص صلاحیت‌های انتخاباتی شورای نگهبان است از ضروریات ماست. اما در این جهت چند نکته‌ی درخور تأمل به چشم می‌خورد.

1. اصرار بر رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی. طبیعی است که اگر مدرک و دلیلی نزد شورای نگهبان برای رد صلاحیت ایشان باشد، باید وظیفه‌شان را انجام دهند. اما قسمت عجیب قضیه، اصرار دوستان بصیر ما بر رد صلاحیت ایشان -آن هم به استناد کهولت سن- است. به این اصرارها 3 ایراد وارد است:

الف: اگر کسی به قانون معتقد باشد و به شورای نگهبان اعتماد داشته باشد -که در ظاهر این دوستان سبقه‌ی دعوت به قانون‌شان سنگین است- نباید برای نهاد قانونی تعیین تکلیف کند. اگر سند و مدرکی که در بررسی صلاحیت‌ها قابل استناد باشد نزد کسی هست، لازم است آن را به شورای نگهبان تسلیم کند. اما تعیین تکلیف و بحث‌های علنی خلاف چیزی‌ست که این دوستان ادعایش را دارند.

ب: در قانون محدودیت سنی برای رییس جمهور تعیین نشده. اما قدرت بر اداره‌ی کشور که لازمه‌ی عقلی است، نیازی به فعالیت فیزیکی چندانی ندارد. این مردم هستند که می‌خواهند رأی بدهند. اگر به آقای هاشمی رأی دادند باید خوب بدانند که نباید منتظر سفر استانی باشند. پس وجهی برای رد صلاحیت نیست.

ج: عده‌ای از بزرگان این قبیله، پیش ار اعلام حضور رسمی آقای هاشمی و با تحلیل عدم حضور ایشان در انتخابات، به شعارهایی مثل «دعوت از هاشمی برای حضور و شکست بزرگ» دست زدند. با این حساب می‌شود تلاش برای رد صلاحیت شدن ایشان را هراس این دوستان نسبت به بر هم خوردن موازنه‌ی انتخاباتی تعبیر کرد.

2. اصرار بر رد صلاحیت آقای رحیم مشایی. نوع افراد اول، در این دسته هم حاضرند. و طبیعتن اشکال اول و سوم گذشته مجددن به این دوستان متوجه است. اما علاوه بر آن استناد ایشان بر عدم صلاحیت آقای رحیم مشایی، نامه‌ی عزل ایشان از سوی رهبری است که بی شک استدلالی واضح البطلان است.

حکم رهبری متوجه عزل ایشان از معاون اولی رییس جمهور است و دلیل این عزل هم به وضوح ذکر شده. «اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان رییس جمهور» به هیچ عنوان این دلیل در مورد ریاست جمهوری خود آن فرد جاری نیست. چرا که بر فرض رأی آوردن وی، یعنی بیش از نصف مردم رأی‌دهنده او را به طور مستقیم انتخاب کرده‌اند. پس دلسردی و تفرقه موضوعی نمی‌یابد.

البته همان طور که ذکر شد، تشخیص این که چه کسانی واجد صلاحیت‌اند با شورای نگهبان است. و فشار بر تأیید یا رد صلاحیت هر فردی خلاف قانون و مذموم است.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

مجهولی که از مسیر غلط یافته می‌شود

حکایت ما و انتخابات، چیزی‌ست شبیه معادله‌ی ریاضی. جواب نهایی مهم است اما به همان میزان شکل رسیدن به جواب هم اهمیت دارد.

خاطراتی از انتخابات 84 به ذهنم می‌رسد. از دوستانی که آن زمان خودشان را والسابقون السابقون حمایت از دکتر احمدی نژاد می‌دانستند. گذشته از این که هم‌رأی آن روزشان نبودم، شکل حمایت‌شان هم برایم تعجب آور بود. دوستی می‌گفت: «اگر احمدی نژاد رییس جمهور شود، با صادرات زعفران، صادرات نفت را قطع می‌کند!» در تبلیغ دوستی شنیدم:«احمدی نژاد توی مدرسه نمره‌اش خوب بوده. بعد معلم گفته:احمدی نژاد کیه؟! (و ادامه‌ی ماجرای زندگی ایشان!)» یکی دیگر می‌گفت:«در شهرداری تهران از وقتی آمده به همه‌ی زوج‌های تهرانی یک میلیون وام داده!» دوستی می‌گفت:«اگر او بیاید بعد از این همه سال یک رییس جمهور در تنفیذ دست رهبری را می‌بوسد!» یکی می‌گفت:«رهبری فرموده رییس جمهور باید جوان باشد!»(بعد از 8 سال هنوز سند این سخن را نیافته‌ام!) یکی می‌گفت:«سوار پژو 504 می‌شود» در تبلیغاتش شنیدم که گفته:«بعد از ریاست جمهوری به کاخ سعدآباد نمی‌روم» یکی هم که می‌گفت:«اگر رای بیاورد تا چند ماه دیگر ترورش می‌کنند و شهید می‌شود!» یکی دیگر می گفت:«در فیلم تبلیغاتی‌اش عکس امام و رهبری را گذاشته جلویش! بر خلاف لاریجانی که عکس امام و رهبری را چپانده(!) توی کمد کتابخانه‌اش!» یکی گفت:«گفته برایم پوستر رنگی چاپ نکنید!» دیگری هم به کاپشنش اشاره می‌کرد. بعضی‌ها هم از دیدار مردمی شهردار تهران تمجید می‌کردند. همه‌ی این‌ها و کلی حرف‌های عجیب و غریب و بعضن خلاف شرع!

اصلن کاری به درست یا غلط بودن حرف‌های بالا ندارم. نه سال 84 با رییس جمهور شدن آقای احمدی نژاد مشکلی داشتم و نه امروز با رییس جمهور شدن یکی مثل آقایان جلیلی یا باقری لنکرانی یا قالیباف یا ولایتی یا هاشمی یا هر نامز دیگری. هر کدامشان بعد از تأیید رأی بیاورد برایم علی السویه است.

اما حکایت ما و انتخابات، چیزی‌ست شبیه معادله‌ی ریاضی. جواب نهایی مهم است اما به همان میزان شکل رسیدن به جواب هم اهمیت دارد. خوب است حواسمان باشد از راه غلط به نتیجه نرسیم. که حتا اگر درست باشد جوابمان ارزشی ندارد.

سوار پراید شدن و گریه کردن در حرم و انقلابی سخن گفتن و جبهه و جانبازی و کلی مشخصات دیگر اگرچه امتیاز باشند اما به قطع دلیل کافی برای رأی دادن به کسی نمی‌شوند. چه رسد به حمایت و حتا دعوت...



+++

1. نقل این مطلب در سایت سلمان فارسی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

ریاست جمهوری را می‌خواهید یا جایزه‌ی صلح نوبل را؟

هر محصل مبتدی علم منطق می‌داند که یکی از صنعت‌های پنج‌گانه‌ی منطق «جدل» است. جدل دو طرف دارد. اولی «سائل» است (پرسشگر) و دیگری «مُجیب» (پاسخ‌گو). اولی ایراد می‌گیرد و به اصطلاح حمله می‌کند و دیگری آن حمله را پاسخ می‌دهد. اولی شمشیر دارد و دومی سپر. اولی در بدترین حالت حمله‌اش نا موفق است و دومی در بهترین حالت سالم مانده! این را هر محصل مبتدی علم منطق می‌داند.
***
هر دولتی از دل دولت قبل خود در می‌آید. یعنی کسی که می‌خواهد رییس جمهور بعدی شود باید دست بگذارد روی نقطه ضعف‌های جدی دولتی که پیش از این سر کار آمده. البته می‌شود به تفصیل در این مورد سخن گفت. اما غرض نگارنده از بیان این موضوع این است که تلاش نامزدهای انتخاباتی برای برجسته کردن ضعف‌های دولت کار عجیبی نیست! (اگرچه اخلاقی هم نیست!) اما قسمت احمقانه‌اش جایی است که دقیقن نقطه‌ی قوت یک دولت سوژه‌ی مانور آقایان می‌شود!
نه تنها تعلق خاطری به دولت جاری ندارم بلکه به عدد روزهایش «ان قلت» دارم. اما شکی نیست که بیان موضوع هولوکاست یکی از برتری‌های این دولت بوده و هست. شاید بشود به نوسان ادبیات در بیانش ایراد وارد کرد. که چرا گاهی محکم و با اطمینان بیان شد و گاهی با تزلزل. اما بی شک زیر سوآل بردن اصل قضیه سفاهت است! در جدل جمهوری اسلامی و غرب، بعد از سال‌ها مقام مجیب به ما رسید. در حالی که همیشه ما پاسخ‌گوی آقایان و خانم‌های حقوق بشر بودیم که هر روز بهانه‌ی جدیدی می‌تراشیدند. شکی نیست که رژیم صهیونیستی دردش گرفته از این حرف! باید هم عربده بکشد. اما عربده‌ی درد است نه فریاد قدرت. حالا چرا آقایان داخلی برای خود شیرینی بیان این سوآل را درد مشترک بدانند؟! ما نه به خاطر این حرف تحریم شده‌ایم و نه با گفتمان این دوستان از تحریم خلاص می‌شویم! قضیه چیز دیگری‌ست. اگر می‌خواهید تحریم را بردارید به هر قیمتی، حتا با فروختن قانون اساسی، مردانه حرف‌تان را بزنید. نه بهانه راغ بچسبانید به هولوکاست!
دیپلمات بودن در سیستم دیپلماسی دنیا بد نیست. اما اساس جمهوری اسلامی بر انقلابی بودن در موضوع غاصبان مسجد الاقصی است. خط قرمزی که هیچ ارتباطی با دیپلماسی ندارد. حتا اگر حماس و فتح به نقطه‌ی مشترک برسند و اسراییل را به رسمیت بشناسند...
پرسش این جاست که نامزدهای ریاست جمهوری با این حرف‌های کج و معوج برای ریاست جمهوری خیز برداشته‌اند یا برای صلح نوبل؟!

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

شاید جبهه پایداری

رشد قارچ‌گونه‌ی دسته‌ها و گروه‌ها نزدیک به زمان انتخابات اتفاق تازه‌ای نیست. اما اتفاقی مانند "جبهه‌ی پایداری" تا حدودی شرایطش خاص‌تر از بقیه است. چرا که شعارهایی فراتر از انتخابات سر می‌دهد. اما این جبهه چیست؟ از نظر افراد و مواضع و شعارها، تا حد زیادی بازسازی رایحه‌ی خوش خدمت است. اما در مورد علت این تغییر عنوان شاید بشود آن را تغییر موضع چراغ خاموش ارزیابی کرد. چرا که آن عنوان برای ساختن جریان «احمدی‌نژاد در مقابل ضد انقلاب» هزینه شد! اما امروز با مواضعی که همان جریان در مقابل یاران احمدی‌نژاد با عنوان جریان انحرافی داشته، در عمل موضع جدید در همان عنوان سابق یک عقب نشینی و اقرار تلویحی به خطاست که مطلوب نیست! از طرفی مواضع بزرگان این جبهه نسبت به هم چندگانگی بزرگی را فریاد می‌زند و از طرفی تقابل صدر و ذیل مواضع عموم‌شان واضح به چشم می‌آید. اگر چه همه‌ی اهالی جبهه‌ی پایداری در اعتقاد به وجود جریان انحرافی و تقابلش با چیزی که جریان اصیل می‌نامند متحدند، اما اوج اختلاف نظرشان در مورد میزان تقصیر رییس جمهور در این انحراف است. در میان بزرگان این جریان بعضی احمدی نژاد را از ایستادن در مقابل رهبری تبرئه می‌کردند و او را در اوج ولایت پذیری می‌دانستند و در عین حال بزرگان دیگری از همین افراد تا جایی پیش رفتند که او را مسبب فتنه‌ی بزرگ‌تر خواندند و اعلام کردند در ماجرای 11روزه رییس جمهور در انتظار آشوب و تظاهرات حامیانش بوده! و حتا بالاتر از این او را مسحور و جادو شده معرفی کردند! همین طور یکی از نکات جالب در مواضع عموم جبهه‌ی پایداری تعارضی‌ست که در موضعشان در قبال افراد وجود دارد. از طرفی در مورد احمدی‌نژاد قائل به انصاف‌اند. یعنی باید نکات مثبت و فعالیت‌های ارزشمندش را ستود و در عین حال ایراداتی کلی به مسائلی مثل همین غیبت 11روزه وارد می‌کنند. اما در مقابل، سکوت افرادی مثل لاریجانی را بعد از انتخابات ناشی از عدم ولایت‌پذیری‌اش معرفی می‌کنند و تا آن‌جا پیش می‌روند که این خطا را موجب احباط اعمال مثبتش می‌دانند. و حتا از این تندتر، تمام اختلافشان را با اجماع اصول‌گرایان در حد انتخاب لاریجانی و امثالش در انتخابات خلاصه می‌کنند. به وضوح اتهامی که به رییس مجلس وارد می‌کنند در حد عدم تبعیت تام -در مقطعی- از رهبری‌ست و در مورد رییس جمهور اتهامشان در حد براندازی و شبیه به آن!
اما شاید مهم‌ترین تردید در مورد این جبهه نحوه‌ی شکل‌گیری آن است که بر پایه‌ی نفی بنا شده و نه اثبات. به عبارت دیگر تئوری‌ها و شعارها در مقابل همان جریان انحرافی‌ست و نه موضع اثباتی. و همین عامل باعث می‌شود ملغمه‌ای از افراد با تفکرات ناهمگون و به صرف مخالفت با یک فرد یا یک جریان شکل بگیرد. همان عاملی که باعث می‌شود جریان اصلاح طلبی طیفی گسترده از منتقد مصلح تا سلطنت طلب و ضد دین را شامل شود، در صورت موفقیت هر جریان سلبی می‌تواند اختلافات عمیقی را مثل اختلافات زمان اصلاح طلبان به بار بیاورد.
اگر چه هنوز جبهه‌ی پایداری در موقعیت کنش جدی نبوده که بشود ارزیابی‌اش کرد اما نقاط سیاهی مثل گلایه‌ی آیت الله مهدی کنی نسبت به این قضیه و هم چنین نقض بهترین و بزرگ‌ترین شعارشان مبنی بر ولایت پذیری در ماجرای دفع حد اقلی و جذب حد اکثری در آغاز راهشان ثبت شده. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی