نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

اشکِ دشت

خیلی سال پیش فیلم «دشت گریان» (علف‌زار گریان) را دیدم. فیلمی از «آنجلو (آنگلو) پولوس». توی یکی از اپیزُدها دو برادر با دست تقدیر در دو جبهه جنگی مقابل هم‌اند. در سکانسی هر دو با پرچم سفید می‌آیند بالای خاک‌ریز میانی و هم را در آغوش می‌گیرند و باز برمی‌گردند به سنگرهایشان، تا باز آغاز شود، و آتش تفنگ‌های‌شان را به سمت هم نشانه بروند.

اسم فیلم هم تا جایی که یادم می‌آید بر می‌گردد به رودی که از چشمه آغاز نمی‌شود، از قطره‌هایی که از لای علف‌زار راه می‌افتند جاری می‌شود. گویی این دشت است که گریه می‌کند. قطره-قطره اشک می‌ریزد و رود جاری می‌شود...

دلم لک زده برای دیدن دوباره‌اش.

+این روزها حال و هوایم جوری است که بعد از این همه سال مدام پلان‌های این فیلم جلو چشمم می‌آید. انگار دارم روی یکی از این قایق‌ها سوار بر اشکِ دشت، پارو می‌زنم...

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

ما هم نبسته‌ایم عقود برادری

رفتند باز نیز به دیدار رهبری

آن شاعران خبره در «آیین سروری»

 

فاضل (1) دوباره قسمت بالا نشسته است

جای گلایه نیست از این رسم دل‌بری

 

هر کس نشسته در نظرش شعر خوانده است

سهم برابر همگان: نابرابری!

 

قزوه (2) برایمان غزلی نو سروده است

در غربت و به لهجه شیرین ما-دری

 

از دوستان هندی او هر که بوده، هست

هنـ/ـدوستانه می‌شود اشعار داوری

 

با هر زبان که فکر کنی شعر خوانده‌اند

تاجیک و هندو و عرب و ترک و آذری

 

چیزی نمانده شعر جدیدی بیاورند

این بار با زبان فراگیر زرگری

 

باید «برادر»ی برسد دعوتت کند

ما هم نبسته‌ایم عقود برادری

 

روزی هزار شُکر که بیرون نکرده‌اند

از جمع شاعرانه‌شان شخص رهبری

 

ما با کسی که عقد اخوت نبسته‌ایم

جز خواهران محترم، از چشم خواهری!

 

شعر کسی به دخترَکَش هدیه می‌شود (3)

آوخ که من نداشته‌ام مهر مادری!

 

القصه جمع خوب و صمیمی فراهم است

از شاعران کشوری و گاه لشکری

 

رفتند «بیت» باز، همه بیت‌های ناب

ما مصرعیم و سست، چه ما را به شاعری

 

محمدهادی. ع

31 خرداد 1395

برابر با چهاردهم ماه رمضان


 

 

ارجاع‌ها:

1. منظور همان فاضل نظری است. همو که در غزلی قدیمی فرموده:

چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست
جای گلایه نیست که این رسم دلبری‌ست

هر کس گذشت از نظرت در دلت نشست
تنها گناه آینه‌ها زودباوری‌ست

مهرت به خلق بیش‌تر از جور بر من است
سهم برابر همگان نا برابری‌ست

2. منظور علیرضا قزوه است. آن بزرگ شاعر دایم السیر بین ایران و هندوستان.

3. اشاره به شعر نغز بانویی در دیدار گذشته خطاب به دخترشان که با «چکی مامان بیا صمیمی باشیم...» می‌آغازید و هزار البته که هزار هم‌چو منی از سرودن چونان مطلعی عاجزیم.

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

در فیش مدیرانی و من فیش ندارم

با توجه به انتشار تصویر چند فقره فیشِ محترمِ حقوقی به مبالغِ شریفِ چند سَد میلیونی در فضای گرامیِ مجازی، حسب امرِ ذوقِ بی‌مقدار حقیر، ابیاتی نارسا در رثایش جاری گشت که از این قرار به منظرِ نظرِ حضرتتان واصل می‌گردد. باشد که خوانده شده، با لحن اشعاری از استاد وحشی بافقی (که البته این حقیر نقشی در نام شریفشان نداشته و قصد اهانت به ساحتشان را منتفی اعلام می‌دارم) و با صدای برادر گرامی محسن آقای چاوشی تصور گردیده، بل‌که عمق اندوه افزوده بگردد.


در فیش مدیرانی و من فیش ندارم
زان روی که در بین کسان خویش ندارم

رفتم بشوم «کارگر ساده»، نشد باز!
گفتند چرا سابقه از پیش ندارم

یک گَله‌ی گرگ است نصیب من و اما
در گَله‌ی خود بهره‌ای از میش ندارم

در آخر هر مرحله‌ای غول مرا خورد!
این جان نهایی‌ست، از این بیش ندارم

گفتند: سیاسی شده‌ای، ننگ به نیرنگ!
بشقاب غذا خواسته‌ام، دیش ندارم!

«بر بی کسی من نگر و چاره‌ی من کن»
من غیر همین حرف زدن نیش ندارم

محمدهادی. ع




۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

مُزد

فرض این که شما معمار باشی. خشت خشت خانه‌ای را بسازی. با خون دل، شالوده تا مُقرنس را بالا ببری. گوشه گوشه‌ی گچ‌بُری‌ها را صیقل بدهی. آجر به آجر نما را جلوه‌گر کنی. مُزدت را که توی جیب‌ت بگذارند، ضربه ضربه ریز ریز کنند خانه را. خانه‌شان را. ثمره‌ی عرق‌های پیشانی و خون دل خوردن‌هایت را...

این مُزدت نیست؛ هست؟!

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

دیاثت و بلوغ بلاغت

فصاحت، یک صفت مطلق است. به عبارت دیگر یک سخن اگر فصیح باشد، همیشه و همه جا فصیح است. یعنی صفت فصاحت نسبت به خود کلام سنجیده می‌شود. بر خلاف آن بلاغت است. سخن فصیح می‌تواند به تناسب شرایطی و موقعیتی و مخاطبی بلیغ و با شرایط دیگری نابلیغ باشد.
کم‌تر کسی است که مرا بشناسد و از ارادت ویژه‌ای که به حضرت جوادی داشته و دارم بی خبر باشد. در سال‌های گذشته هم جز با همین تعبیر «حضرت جوادی» و «استاد» یادشان نکرده‌ام. اما با دیدن سخنان حضرتشان در دیدار با آقای محمدرضا عارف لازم دیدم عدم بلاغت سخن را به یاد بیاورم.

واژه‌ی «دیاثت» و «دیوث» از واژه‌هایی‌اند که بار معنایی اصلی‌شان در محافل علمی و دینی مُراد بوده و هست. اما آن چه این واژه‌ها در انتقال کسب کرده‌اند، رکاکت و استهجان ویژه‌ای است که این واژه‌ها را تنها در شان دشنام‌گویی می‌آورد. بی شک انتظاری نیست که در محفل علمی از فرهنگ عوامی متابعت شود اما در دیداری که سهمی از مخاطب اهل علم ندارد و بار رسانه‌ای عوامانه دارد، این واژه در ابتذال استعمال شده و بویی از بلاغت نبرده. ناگفته نماند که حضرت «استاد» همواره از بلاغت اندکی در مجامع عام و عوام برخوردار بوده‌اند و به قطع بحث از کبرویت و صغرویت معضل بی‌کاری در میان مدیران سیاسی، یا تفکیک ماهیت علم انسانی و حیوانی درباره بیماری‌های مشترک انسان و دام و بخش قابل توجهی از سخنان حضرت ایشان در خطبه‌های جمعه‌ی قم بر همین اساس مطلق تناسبی با مخاطب نداشته‌اند و موصوف بلاغت نبوده‌اند.
به خصوص در فقره‌ی اخیر با بیان «کسی که بی‌گانه را راه می‌دهد دیوث سیاسی است.» ناخواسته جماعت متشرع را به هتاکی کشیده‌اند.
هر کسی می‌داند «میمون» و «میمونة» از واژه‌های عربی و به معنای «خوش‌یُمن» و «مبارک» به عنوان نام قرار می‌گیرند. اما نه حضرت ایشان و هیچ کس دیگر که در جامعه فارسی‌زبان زندگی می‌کند نام فرزندانش را «میمون» نمی‌گذارد. و این امتناع نه از سر انکار معنای اصلی واژه، که به دلیل واضح کژتابی زبانی موجود است. کاش علمای بزرگوار و دیگر افراد صاحب تریبون به بلوغ بلاغی می‌رسیدند و  درباره گزینش واژه‌هایشان به اندازه نام فرزندانشان دقت می‌فرمودند.
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

سـ ـه

و ناگهان سومین نُهِ اردی‌بهشت بی‌تو... ما را به سخت‌جانیِ خود این گمان نبود...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

خراب

قم «آرامش‌گاهِ حرم» داشت، «حاضریِ سه‌شنبه‌ی جمکران» داشت، «بارانِ او» داشت... اما قم فقط این نبود.

آن روزها که قم بودم، گاهی که مثل الآنم «خراب» می‌شدم، می‌رفتم «گل‌زار»... می‌نشستم پایین پای شیخ محمدجواد انصاری یا همان «انصاری همدانیِ» خودمان! «یاسین»ی هدیه می‌کردم و دخیل می‌بستم به دلِ سوخته‌ی این مرد، به نیت دلِ مُرده‌ام...

ای روزگار... من باقی مانده‌ام را سر مزار «دل‌سوخته» جا گذاشته‌ام. چیزی نمانده از من، جز این خرابه‌ی خراب... ای روزگار... اُف بر توی ای روزگار...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

کوالالامپور

بچه که بودم «بابا» مدیر سیاسی بود. برای همین هم باید اخبار و تحلیل‌های دست اول را می‌‌دانست. خبر 14 و 21 و گفت و گوی ویژه و بعدها شبکه خبر و 20:30. در کنارش هم با رادیوِ کوچکش بی بی سی و فردا و... جوری که یک بار دیدم «داداش کوچیکه» که آن روزها خیلی کوچک بود در غیاب بابا رادیو را کنار گوشش گذاشته و رو به روی تلویزیون، کنترل به دست ایستاده و دارد ژست بابا را تمرین می‌کند.

اگر چه آن روزها نمی‌توانستیم سریال‌های کمدی را که از قضا هم‌زمان با اخبار پخش می‌شدند ببینیم، اما یاد گرفته بودیم بخندیم. مثلن وقتی گزارش‌گر اخبار می‌گوید: «خبرنگار واحد مرکزی خبر؛ کوالالامپور» می‌خندیدیم و کوالالامپور را تکرار می‌کردیم.
غرض این که اگر چه حالا کنترل دستم باشد و میلی هم به اخبار ندارم ولی هنوز عادت «کوالالامپور» گفتن و خندیدن برایم مانده از پسِ سال‌ها...

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

پذیرش فوری طلبه از متقاضیان پایه هشتم مدرسه

شاید عجیب به نظر برسد اما در حالی که پذیرش امسال حوزه برای دانش‌آموزان نظام جدید، دست کم از پایه نهم انجام می‌شد، و در حالی که مهلت ثبت‌نام مقرر تا بیستم فروردین اعلام شده بود، امروز در نامه‌ای اعلام شده که داوطلبان پایه هشتم تحصیلی هم می‌توانند در حال حاضر برای پذیرش حوزه نام‌نویسی کنند!

از این رو، در صورتی که عزیزانی علاقه‌مند به حوزه‌ از پایه هشتم می‌شناسید، اطلاع دهید تا با مراجعه به سایت www.howzeh.org نام‌نویسی کنند. با توجه به مشخص نشدن نهایت مهلت، در اولین فرصت اقدام صورت گیرد.


+مطلب مرتبط: پاسخ به پرسش‌های متداول درباره حوزه علمیه

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

فرمود که اقدام و عمل باید کرد

فرمود که «اقدام و عمل» باید کرد

اقوال به افعال بَدَل باید کرد

هر سال برای تو غزل می‌گفتم

امسال تو را فقط بغل باید کرد


محمدهادی. ع


طلبه اُ منفی در تلگرام: @omanfii

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی