نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۵۴ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

تق/وای جمعی!

این روزها که بیش‌تر دستم به مجازآباد می‌رسد و از سر کنج‌کاوی سر می‌کشم به سرتیترها، سرم درد می‌گیرد از این وضع احمقانه‌ی سیاست بازی‌ها!

اصول‌گرا و اصلاح‌طلب و پای‌دار و دولتی هم ندارد! اگر چه کم و زیاد دارد اما هر کدام‌شان یک جور می‌زنند به خاکی! به اسم یکی که می‌رسند هر چه عقده دارند خالی می‌کنند. یا صریح یا به کنایه‌ی ابلغ من التصریح! هر کدام‌ش هم بخواهد ادعای بی طرفی کند چاره‌ای ندارد جز فحش دادن با این تفاوت که به سمت همه باشد! که مثلن بگوید عقد اخوت نبسته با کسی!

یک جُو عقل سلیم اگر باشد می‌شود فهمید که اگر اخباری‌گونه برخورد کنیم هیچ کس نمی‌ماند. هیچ کس...
خاتمی که مهره‌ی جورج سوروس است! هاشمی که حامی مالی فتنه! سید حسن مصطفوی -و نه خمینی- که خیز برداشته برای کودتا! لاریجانی که مظهر سیاست خبیث است و در انتظار براندازی! آملی لاریجانی مفسد فی الارض! ضرغامی منشأ فساد و دروغ در همه‌ی جامعه! احمدی نژاد جادو شده‌ای که به کم‌تر از سلطنت قانع نیست! مشایی منحرف مال دیروزش بود و حالا اقلن مشرک! زاکانی که مار خوش خط و خال! محسن رضایی که سوسیالیست تشنه‌ی قدرت! قالی‌باف که تکنوکرات ضد دین و ضد انقلاب! ... و این داستان ادامه دارد تا همه و همه و همه...

این وسط هیچ کس نمی‌ماند، وقتی اثری از تقوا نمانده...

+++

1. عادت داریم همه را سیاه و سفید ببینیم! شعور جمعی نداریم که یکی می‌تواند یک بدی و هزار خوبی داشته باشد، تقوای جمعی که پیش‌کش...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

شاید جبهه پایداری

رشد قارچ‌گونه‌ی دسته‌ها و گروه‌ها نزدیک به زمان انتخابات اتفاق تازه‌ای نیست. اما اتفاقی مانند "جبهه‌ی پایداری" تا حدودی شرایطش خاص‌تر از بقیه است. چرا که شعارهایی فراتر از انتخابات سر می‌دهد. اما این جبهه چیست؟ از نظر افراد و مواضع و شعارها، تا حد زیادی بازسازی رایحه‌ی خوش خدمت است. اما در مورد علت این تغییر عنوان شاید بشود آن را تغییر موضع چراغ خاموش ارزیابی کرد. چرا که آن عنوان برای ساختن جریان «احمدی‌نژاد در مقابل ضد انقلاب» هزینه شد! اما امروز با مواضعی که همان جریان در مقابل یاران احمدی‌نژاد با عنوان جریان انحرافی داشته، در عمل موضع جدید در همان عنوان سابق یک عقب نشینی و اقرار تلویحی به خطاست که مطلوب نیست! از طرفی مواضع بزرگان این جبهه نسبت به هم چندگانگی بزرگی را فریاد می‌زند و از طرفی تقابل صدر و ذیل مواضع عموم‌شان واضح به چشم می‌آید. اگر چه همه‌ی اهالی جبهه‌ی پایداری در اعتقاد به وجود جریان انحرافی و تقابلش با چیزی که جریان اصیل می‌نامند متحدند، اما اوج اختلاف نظرشان در مورد میزان تقصیر رییس جمهور در این انحراف است. در میان بزرگان این جریان بعضی احمدی نژاد را از ایستادن در مقابل رهبری تبرئه می‌کردند و او را در اوج ولایت پذیری می‌دانستند و در عین حال بزرگان دیگری از همین افراد تا جایی پیش رفتند که او را مسبب فتنه‌ی بزرگ‌تر خواندند و اعلام کردند در ماجرای 11روزه رییس جمهور در انتظار آشوب و تظاهرات حامیانش بوده! و حتا بالاتر از این او را مسحور و جادو شده معرفی کردند! همین طور یکی از نکات جالب در مواضع عموم جبهه‌ی پایداری تعارضی‌ست که در موضعشان در قبال افراد وجود دارد. از طرفی در مورد احمدی‌نژاد قائل به انصاف‌اند. یعنی باید نکات مثبت و فعالیت‌های ارزشمندش را ستود و در عین حال ایراداتی کلی به مسائلی مثل همین غیبت 11روزه وارد می‌کنند. اما در مقابل، سکوت افرادی مثل لاریجانی را بعد از انتخابات ناشی از عدم ولایت‌پذیری‌اش معرفی می‌کنند و تا آن‌جا پیش می‌روند که این خطا را موجب احباط اعمال مثبتش می‌دانند. و حتا از این تندتر، تمام اختلافشان را با اجماع اصول‌گرایان در حد انتخاب لاریجانی و امثالش در انتخابات خلاصه می‌کنند. به وضوح اتهامی که به رییس مجلس وارد می‌کنند در حد عدم تبعیت تام -در مقطعی- از رهبری‌ست و در مورد رییس جمهور اتهامشان در حد براندازی و شبیه به آن!
اما شاید مهم‌ترین تردید در مورد این جبهه نحوه‌ی شکل‌گیری آن است که بر پایه‌ی نفی بنا شده و نه اثبات. به عبارت دیگر تئوری‌ها و شعارها در مقابل همان جریان انحرافی‌ست و نه موضع اثباتی. و همین عامل باعث می‌شود ملغمه‌ای از افراد با تفکرات ناهمگون و به صرف مخالفت با یک فرد یا یک جریان شکل بگیرد. همان عاملی که باعث می‌شود جریان اصلاح طلبی طیفی گسترده از منتقد مصلح تا سلطنت طلب و ضد دین را شامل شود، در صورت موفقیت هر جریان سلبی می‌تواند اختلافات عمیقی را مثل اختلافات زمان اصلاح طلبان به بار بیاورد.
اگر چه هنوز جبهه‌ی پایداری در موقعیت کنش جدی نبوده که بشود ارزیابی‌اش کرد اما نقاط سیاهی مثل گلایه‌ی آیت الله مهدی کنی نسبت به این قضیه و هم چنین نقض بهترین و بزرگ‌ترین شعارشان مبنی بر ولایت پذیری در ماجرای دفع حد اقلی و جذب حد اکثری در آغاز راهشان ثبت شده. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

اختیار در اجبار در حجاب

چند وقتی‌ست دارم به موضوع اجبار حجاب فکر می‌کنم.

اصل موضوع حجاب بدون شک دستوری دینی‌ست. و هم‌چنین از ضروریات دین است به این معنا که انکارش سبب خروج از دین می‌شود. البته مقدار و کیفیت و عمل به آن در حکم انکار اصل حجاب نیست. اما اشتباهی که دیده می‌شود این که عده‌ای موضوع حجاب را با اجبارش خلط می‌کنند و به خطا اجباری بودن حجاب را جزء دین می‌دانند. و البته گاهی در نگاهی افراطی موضوع را ضروری دین معرفی می‌کنند!
از طرف دیگر نگاهی وجود دارد که مغالطه‌گرانه اجبار به حجاب را خلاف دین معرفی می‌کند. تنها دلیل این طرف این است که در زمان پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم حجاب اجباری نبوده. که این دلیل برا کسی که کمی اصلاع داشته باشد واضح البطلان است! چرا که اجباری شدن حجاب نه از باب تشریع و بدعت بوده که تنها به اقتضای مصلحت جامعه‌ی اسلامی انجام شده. دلیل دیگری که در رد این قانون می‌آید، مخالفتش با آزادی انسانی و مقایسه شدن این قانون با قانون منع حجاب در کشورهای غیر اسلامی‌ست که در جای خود به تفصیل در تفاوت این دو قانون بحث شده.
حاصل این که موردی که جای بحث و چالش دارد این است که اقتضای جامعه‌ی اسلامی کدام است؟ آیا باید حجاب اجباری باشد تا اقلیت بی اعتقاد به حجاب باعث تضعیف این عقیده در دیگران و اهانت به آن نشوند؟ یا این که حجاب آزاد باشد تا موضوع اصل حجاب لوث نشود؟ و در این بحث بدون شک اعتقاد داشتن به این جبر یا اعتقاد داشتن به عدمش برای هیچ کس و به هیچ وجه نمی‌تواند ضد ارزش باشد.
سخن آخر آن‌که به عقیده‌ی نگارنده ساختن حریم‌های ممنوعه و ایجاد تابوهای خودساخته (مثل بحث در مورد اجباری بودن حجاب) نه تنها کمکی به استواری ارزش‌ها نمی‌کند بلکه باعث سست شدن عقیده می‌شود و مغایر با دعوی تفکر دینی است.


مرتبط:
- یک بام و دو هوا

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

دغدغه‌ی 57ی

چند ماه بعد از خوابیدن سر و صدای دفاع 8 ساله به دنیا آمده‌ام. و این یعنی این‌که بین آن‌هایی که نه جنگ را دیده‌اند و نه حتا آن را نفس کشیده‌اند جزء بزرگ‌ترین‌هایم. و عبارت دیگرش می‌شود این‌که هم سن و سال ایران بدون جنگم.
شاید از طرفی حق باشد که بزرگ‌ترهای اهل انقلاب و دفاع بخواهند نسل «ما بعد از جنگی‌ها» درک کند و احترام بگذارد به حماسه‌شان. اما آیا حق می‌دهند آن‌ها که ما بعد از جنگی‌ها نفهمیده باشیم رنگ حماسه‌شان را؟!
من از دفاع 8 ساله چیزی جز چند خاطره‌ی پدرانه و مُشتی «حاجی و سید» فیلم‌های جنگی چیزی ندیده‌ام. تلخ‌ترین قسمتش این‌جاست که نسل من دفاع را شنیده، اما قداستش را نه.
یادم می‌آید بعد از دیدن یکی از فیلم‌هایی که هالیوود برای مقدس کردن جنگ‌شان ساخته، چند خطی نوشتم در این فضا که "حالا می‌توانم تصور کنم عمق مسئله‌ی 8 سال دیوار گوشتی در برابر آتش را"
حقیقت این است که دغدغه‌ی من، نسل 68ی‌ها نیست. آن‌چه آزارم می‌دهد تصور آینده‌ای گنگ از نسل‌های بعد است. شاید 98ی‌ها! نسل من دست‌کم خاطره‌هایی را از سینه‌های داغ دیده شنیده. آن قدر که حرارت دلش را سوزانده. اما فرزندانی که تا چشم باز می‌کنند چشم ِ همه‌ی آن روزی‌ها را بسته می‌بینند...!
چیزی که فکرم را مشغول می‌کند آینده‌ای‌ست که فرزندانش هر چند پاک و حق‌طلب، از کم‌فروشی دیروزی‌ها و امروزی‌ها، در «حماسه و مقدس» بودن، بل‌که در حق بودن دفاع تردید کند. وقتی می‌شود هنوز آتش‌های باقی مانده سرد نشده عده‌ای ایستادگی 8 ساله را "برادر کشی" خطاب کنند و عده‌ای دیگر نهضت ضد جنگ راه بیاندازند، می‌شود از آن‌ها که سال‌ها بعد از این می‌آیند و از همه‌ی آن دفاع قدسی چند "قطعه" و یک "هیچ" می‌بینند انتظار داشت هم پیمان بمانند؟
غرض از این چند خط، تلنگری بود به آن‌ها که بودند و کاری نکردند –یا نتوانستند بکنند!- برای حکاکی ِ ماندگار تصویرهای دفاع. و "ما" بعد از جنگی‌ها که شاید تکلیف ننوشته‌ی گذشته‌ی نزدیک هم به دوشمان باشد. تا بدانیم آینده‌ای در راه است که باید گذشته و امروزمان را آن طور که شایسته است بداند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی