نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر تمرینی» ثبت شده است

عشق کانون ناهواداری‌ست

وعده‌های عذاب می‌آید از کتاب «فراق» عهد عتیق
موج‌های نبودنت جاری مثل دریای سرخ... مثل عقیق


بین خون‌ها شناورم اما... دارم ایمان می‌آورم اما...

وصل نه، گوشه‌چشم هم کافی‌ست، چشم‌های تو ای نجات غریق!


وصل حق تمام انسان‌هاست، «دوری» اما سرود دیوان‌هاست

شاعران ظریف می‌فهمند غمِ تلخِ حقوق ِ در تعلیق


نقطه‌های طلایی خالی، کادرهایی به رنگ بی حالی

قابی از بافت‌های پوشالی: زندگی بی تو ای رفیقِ شفیق


دلِ چل‌تکّه‌ام پر از زاری‌ست، عشق کانون ناهواداری‌ست

بی تو هر چند زندگی جاری‌ست، فوتبالی‌ست خالی از تشویق


عطر در بین لیقه پیچیده، در دواتت سلیقه پیچیده

مثل نی‌پیچِ سبز، پیچیده اسم تو در شکوه نستعلیق

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

خون جگرهایم هوای خون مُو کرده

غزل زیر، تمرینی بداهه بود در جمعی:

حالم زمستان است و میل سال نو کرده
خون جگرهایم هوای خون مُو کرده

یک دسته از مرغان در کوچم که در توفان
یک جوجه‌ی بی بال و پر را پیش‌رو کرده

انگار دهقانی که در سالی پر از باران
از کِشته‌های گندم خود جو درو کرده

یک کشور دورم که بعد از سال‌ها آتش
پیمان صلح‌ش را ابرقدرت وتو کرده1

جانبازی‌ام بی هر دو پا که بعد مدت‌ها
جوراب‌های زخمی‌اش را باز نو کرده
*
حال و هوای آدمی رازی‌ست ناگفته
شاعر ولی راز دلش را باز هو کرده!


+

1: قافیه بی اشکال نیست!
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی