نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۲۵ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

کمدی عاشورایی!

1. دارم به عاشورا فکر می‌کنم. عاشورای همان سال ۶۱ هجری قمری. این که «عصاره‌ی بیان» یا به اصطلاح منورالفکرپسندش «مانیفست» عاشورا چیست؟ خلاصه‌اش می‌شود این‌که حسین می‌گوید از من نخواهید بی‌اعتنا به حکومت و حاکمیت، دینم را در مناسک فردی و بی‌اعتنا به سیاست خلاصه کنم. می‌گوید خون من و فرزندانم ریخته شود تا یادمانش همین باشد. آن چه خود سیدالشهدا امر به معروف و نهی از منکر می‌نامدش.

2. دارم به عاشورا فکر می‌کنم. عاشورای این سال‌ها. همین نوحه‌ها و عزاداری‌ها. این که یک عده بنا کرده‌اند به نقد ورود سیاست در محافل عزاداری! این‌که عزا را به یک مناسک دینی بی‌خاصیت مختصر می‌کنند. یا حتا تا سر حد یک آیین بومی که تنها اعتبارش تاریخ مردمی است پایینش بیاورند. آن قدر که یک رقصنده لُنگ ببندد و نوحه علی اکبر را به عنوان شعر و رقص فولکلر روی صحنه‌های نمایش پاریس اجرا کند.

3. دارم به حسین فکر می‌کنم و عزایش. به این رفتارها که ترجمه‌ی مو به موی کمدی است. گروتسکی در سطح خیرات کردن عرقِ سگیِ صلواتی برای شادی روح اموات!

4. دارم به حسین فکر می‌کنم، به خمینی هم... این‌که اگر آرمان حسین را بعد چند قرن سر بریده‌اند در عزایش، بعد از چند سالِ ناقابل روی قبر بزرگ‌ترین دشمن کاخ‌نشینی، آقازاده‌ها قصر سلطنت ساختند از بیت المال پابرهنه‌ها...

5. سلام خدا بر حسین و آرمان‌هایش... سلام خدا بر خمینی...

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

اِن قُلت و قُلت‌های دکتر سلطان

مقدمه: اِن قُلت‌های پیشِ رو مجموعه‌ای از اشکال‌های مخاطبان در نظرات به مطلب «بنفش بادمجانی» است.


اِن قُلت: کتاب آقای کلانتری حرف چندان نُوی ندارد. «حکم ثانوی» محصول اندیشه‌ی فقهای گذشته است و بیش از همه امام خمینی آن را به فضای عمومی جامعه کشاند. صفحه به صفحه این کتاب پر است از ارجاعات به سخنان و نوشته‌های دیگران.
قلتُ:
1. منظور این است که چون حرفی نو در کتابی نیست اجازه سرقت از آن وجود دارد؟! بر فرض که این کتاب چنان باشد که مستشکل گفته، قبح سرقت علمی دو چندان خواهد بود! چرا که سرقتش را از کتابی کم‌ارزش انجام داده و حتا زحمت سرقت از کتب بالادستی و مرجع را هم به خود نداده است!
2. منظور این است که آقای کلانتری هم سرقت علمی کرده؟! این اتهام باید بررسی شود. اما اگر کل گواه شما چنان که بیان کرده‌اید عنوان آن بوده، که واضح البطلان است. توضیح این که هر کتابی لازم نیست ایجاد یک نظریه جدید کند، بلکه می‌تواند گردآوری نظرات دیگران با ارجاع، یا حتا بیان یک دیدگاه و شرح یا جرح آن باشد. اما نکته مهم این است که رساله دکتری نمی‌تواند تنها گردآوری، یا شرح باشد. از این گذشته بر فرض که چنین ادعایی نیز ثابت شود، کماکان مجوز سرقت علمی نخواهد بود.
3. برای بیان عمق فاجعه خاطره‌ای می‌گویم. دوست پژوهش‌گری برای تالیف کتابی سال‌ها زمان صرف کرده بود. در بخشی از کتاب، به عنوان سند، بریده‌ای از جراید را اسکن کرده و کنار هم گذاشته بود و به عنوان تصویر سند در کتابش قرار داده بود. در یکی از وبلاگ‌ها همان تصاویر روزنامه‌ها بدون ارجاع به کتاب ایشان منتشر شده بود. (به همان شکلی که در کتاب چاپ شده بود.) این دوست فرهیخته‌ی ما برآشفت و تا جایی که به خاطر دارم خطاب به صاحب وبلاگ گفت: «اگر دین ندارید آزاده باشید!» در حالی که نه آن جراید ارتباطی با صاحب کتاب داشت، نه حتا یک واژه از صاحب کتاب نقل شده بود، و نه حتا صاحب وبلاگ ادعایی کرده بود که به نام خود ثبتش کند. اما دوست ما به حق به واسطه تلاشی که برای جمع‌آوری همین اسناد کرده بود ناراحت شد، اگرچه تصاویر روزنامه‌ها در دسترس همه بوده است. نتیجه این که کسی که این اشکال را کرده یا بضاعتی در زمینه پژوهش ندارد یا دارد اما مستغرق در حُب سلطان است!

ادامه مطلب
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

بنفشِ بادمجانی

حکایتش را شنیده‌اید! برای سلطان خوراک بادمجان می‌آورند. بادمجان به مذاق سلطان گرسنه خوش می‌آید و از علاقه‌اش به بادمجان می‌گوید. وزیر، ثناگوی بادمجان می‌شود و از خواص و فواید بادمجان می‌گوید و مدح مفصل می‌کند. غذا تمام و نفخ، سلطان را می‌آزارد. وزیر هم از بدی‌های بادمجان می‌گوید و این بار ذم مفصل می‌کند! سلطان عصبانی می‌شود که چه طور تا چند لحظه پیش خوبی بادمجان می‌گفتی و اینک بدی‌اش را؟! وزیر می‌گوید: «قربانت گردم! من نوکر شمایم نه نوکر بادمجان!»

چندی پیش تیم بررسی رساله دکتری حسن روحانی (این‌جا) گزارش داد که بخش قابل توجهی از این رساله، کپی‌برداری از متون دیگر بدون ارایه ارجاع (رفرنس) است. از جمله در یکی از فصول بیش از هشتاد درصد کپی‌برداری از کتاب آیت الله کلانتری است. گزارششان را دیدم و استنادها را خواندم. هر انسانی آگاه به اولیات پژوهش و مقاله‌نویسی باشد با مطالعه این اسناد در می‌یابد که عنوان «سرقت علمی» قطعی است. اما در این مورد با توجه به این که رساله اصلی به طور رسمی منتشر نشده، احتمال بعیدی وجود داشت، که از اساس رساله دکتری روحانی با متن بررسی شده دو چیز متفاوت باشد. احتمالی در این حد که دو رساله با یک عنوان و یک فصل بندی و کلی مشابهت دیگر تالیف شده باشد! در این فرض تیم بررسی یا آگاهانه رساله‌ی بدلی را بررسی کرده یا به اشتباه افتاده است. در گفت و گویی که با آیت الله کلانتری داشتم متوجه شدم ایشان نیز همین نظر را دارند و تاکید کردند برای لحاظ کردن این احتمال بسیار بعید، در نامه به رییس کمیسیون آموزش عالی مجلس (این‌جا) از عبارت «تز دکتری منسوب به...» استفاده کرده‌اند.
اما آقای فرهادی، وزیر علوم دولت حسن روحانی در مصاحبه‌ای با پذیرفتن کپی‌برداری، ضمن تایید تلویحی اصالت رساله بررسی شده، (یعنی رد تنها احتمال سلامت رساله دکتری روحانی) اعلام کرد همه کپی‌برداری‌ها با رفرنس بوده است!!! این توجیه را باید چه نامید؟! برای بیان عمق بی‌پایه و بی‌مایه بودن سخن باید به عرض برسانم، نگارنده این سطور در مدت زمانی که در یک مدرسه علمیه هشتاد نفره فعالیت آموزشی و پژوهشی انجام داده، اگر در تکلیف پژوهشی طلبه‌ای سال دومی کپی‌برداری هشتاد درصدی مشاهده می‌شد، به قطع درس آن طلبه را حذف کرده است! آن وقت در رساله دکتری می‌شود هشتاد درصد یک فصل را از یک منبع به تنهایی رفرنس داد؟! بر اساس چه قاعده‌ی علمی؟! بر اساس کدام چارچوب پژوهشی؟! بر اساس قانون کدام مرکز علمی؟! کدام نشریه علمی پژوهشی حاضر است با چنین کاری گرید علمی‌اش را از دست بدهد؟!
چند روز پیش نیز متنی از قول رضا فرجی دانا (وزیر استیضاح شده علوم و مشاور فعلی روحانی در امور علمی و آموزشی!) دیدم. آن متن نیز در تطهیر رساله دکتری روحانی آسمان و ریسمان‌های عجیبی از همین جنس کرده بود که به جای خود باید بند به بند سخافتش را توضیح داد. (برای نمونه در این متن به طور ضمنی آقای کلانتری به سرقت علمی از «رساله‌ی منتشر نشده‌»ی حسن روحانی، آن هم پیش از تالیف متهم شده است!)
اما پرسش این‌که: وزیران فعلی و پیشین علوم و شخصیت‌های برجسته‌ی این‌چنینی در حوزه علم و پژوهش، اولیات علم و پژوهش را نمی‌دانند یا می‌دانند اما دانستن منفعت ندارد؟! پاسخ یک جمله است: «نوکر سلطان‌اند، علم هم بادمجان است!»

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

کنسرت آیینی

چند سال پیش «حاج محمود کریمی» شیوه‌ای جدید در عزاداری دهه نخست محرم اجرا کرد. به این شکل که در بخشی از برنامه‌ی عزاداری همراه با سینه‌‌زنی و خوانده شدن شعر نوحه، سنج و طبل و... نیز با ریتم سینه‌زنی و آهنگ خواندن به شکل زنده نواخته می‌شد. سال بعد از آن، کریمی در میان برنامه اعلام می‌کند که شکل اجرای سال پیش مورد رضایت رهبری نبوده و به همین خاطر ما هم نظر ایشان را با کمال میل اعمال کرده‌ایم.

هر چند، چند سالی از آن ماجرا می‌گذرد اما در شرایط کنونی بسیار مطلوب و بل‌که لازم است که آن اجراها و حواشی‌اش بازخوانی شود. نگارنده معتقد است آن برنامه می‌تواند نقطه‌ی عطفی از دید فُرم در برنامه‌های آیینی و هم‌چنین در فرم موسیقی باشد، به شرط این‌که مورد غفلت قرار نگیرد. در این باره چند نکته قابل بیان است:

1. اجرای مورد اشاره، همه‌ی شاخص‌های مقوم یک کنسرت از جمله اجرای موسیقی و آواز زنده را دارد. اگر چه با توجه به معنای معهود عرفی «کنسرت»، شاید اطلاق این عنوان نوعی توهین به حساب بیاید اما تاثیر نگاه عرفی در بارِ واژه، باعث تفاوتی در اصل موضوع نمی‌شود.

ادامه مطلب
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

استفتا و استشکال درباره موسیقی‌آموزی

آن‌چه با ملاحظه سطحی کلام و فتوای فقیهان شیعه مشخص می‌شود این است که اساس موسیقی مورد رغبت نیست. طیف مشهور فقیهان معاصر اگر معتقد به حرمت اصل موسیقی نباشند، و به تبع آن آموزش و آموختن آن را حرام قطعی ندانند، (آن طور که بعضی از مراجع محترم چنین نظری دارند) نظرشان این است که موسیقیِ حلال هم هست، اما حلالش نیز مطلوب نیست و آموختن آن پسندیده‌ی متشرعان نخواهد بود. برای مثال آیت الله خامنه‌ای به عنوان مرجعی که در بسیاری موضوع‌های فقهی نواندیش‌اند، در پاسخ به پرسشی فقهی درباره‌ی این موضوع یاسخ می‌دهند: «ترویج موسیقی با اهداف عالیه نظام مقدس اسلامی سازگار نیست.»

تحلیل و نقد این نظرات از دید فقهی نه در این مجال می‌گنجد و نه مناسب این قلم است. اما اشاره به چند نکته کلیدی ضروری است.

جالب و البته عجیب این‌جاست که رهبری در دیدار چند ماه پیش (31 خرداد 95) با شاعران، در یک صحبت به نسبت کوتاه، تنها 17 بار از واژه‌ی «سرود» استفاده کرده‌اند. و در نهایت چنین فرموده‌اند: «... ما ترویج نمیکنیم؛ سرود خوب را ترویج نمیکنیم. به نظر من گفتن سرود خیلی خوب است، آهنگهای خوب روی آن گذاشتن بسیار خوب است...»

نگارنده‌ی این سطرها باید متواضعانه از حضرتشان بپرسد این سرود کار کیست؟! همان موسیقی‌دان‌ها و آهنگ‌سازانی که بر خلاف تصریح شما و در مقابل «اهداف عالیه نظام» به دنبال موسیقی‌آموزی رفته‌اند؟! مگر نه این است که با نظرهای فقهی مراجع بزرگوار و تصریح شما هر که به دنبال موسیقی رفته، اگر بی‌اعتنا به شرع نبوده باشد، دست کم تعبدی به توصیه‌های موکدِ انقلابی شما نداشته است؟!


با آغاز ماه محرم و فصل نوِ عزاداری‌های حضرت سیدالشهدا -سلام خدا بر او باد- باز هم دوستانی به آسیب‌شناسی عزاداری‌ها از زاویه «فرم» و «محتوا» می‌پردازند. یکی از آسیب‌هایی که هر دانای باخبری بر وجودش اقرار می‌کند آسیب‌های موسیقایی است. برای نمونه چند روز پیش دوستانی در شبکه‌های اجتماعی پیوستی صوتی را برایم فرستادند که صدای مداحی یکی از هیات‌های مذهبی بود. شعری کم‌مایه با آهنگی سَبُک که اصل آن را قبل‌تر با صدای محسن یگانه شنیده بودم.

این‌گونه آسیب‌شناسی‌ها مطلوب و لازم است به شرطی که مانند آن‌چه تا کنون رخ داده کاسه و کوزه‌ها تنها بر سر خواننده‌ی هیاتی (مداح) یا متخلفان خُرد شکسته نشود.

باید چنین تخلف‌هایی را به گوش مراجع تقلید رساند و یادآوری کرد نقش آن بزرگواران را در انحراف امروز. باید پرسید مگر ممکن است سالیان پی در پی هیات‌ها و دسته‌های عزاداری متنوع با فرهنگ‌های مختلف با یک آهنگ و ملودی مدح و مرثیه بخوانند؟! پاسخ واضح است: خیر! در پی باید پرسید که آهنگ‌های جدید را چه کسانی و از کجا بیاورند؟! مداحانی که به امر شما فقیهان ارج‌مند و از سر تعبد به فرمان و توصیه‌های شما حتا به سمت آموختن موسیقی نرفته‌اند باید ملودی بسازند؟! یا این که باید دست به دامان همان اهل فنی شوند که دست کم در عمل با دستورهای شما بیگانه‌اند؟! واضح است که نخستین راه ممکن و دومین راه مطلوب نیست! به قطع ناچار است از ملودی‌های ساخته شده استفاده کند. حالا هر که در حد شناخت خود. میثم مطیعی از ملودی «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو» که ساخته‌ی یک آهنگ‌ساز است بهره می‌برد، حمید علمی و حسین سیب‌سرخی از آهنگ‌های هایده و مرضیه استفاده می‌کنند. مهدی اکبری آهنگ محمد اصفهانی را بازسازی می‌کند. دیگرانی هم آهنگ‌هایی را می‌خوانند که پیش‌تر با صدای چاوشی و یگانه و پاشایی و خواجه‌امیری و... شنیده‌ایم. مقصر هم نیستند در این خطاها. چون نه تنها برای آهنگ‌سازی بی‌دانش‌اند، بل‌که برای تفاوت گذاشتن میان آواهای حُزن و طرب و حماسه و... هم مایه و سوادی ندارند. باید پرسید حضرات آقایان فقیهانِ بزرگ؛ اینک چه کنیم؟!

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

بی‌رحمی تاریخ اسکلتی

چند روز پیش خیلی اتفاقی چند دقیقه‌ای هم‌کلام مردی سالخورده شدم. برایم از خاطره‌های قبل و اول انقلابش می‌گفت. از شوخی‌های اول منبر مرحوم آقای پیشوا در مسجد نو شیراز، از قُطر درخت‌های وسط همین مسجد که دیگر نیستند، از منبر سیدعلی‌محمد دستغیب در مسجد وکیل و حرکت دست مرحوم خلخالی وسط سخن‌رانی، از گاف دادن کسی که در حضور آقای خلخالی درخواست اعدام زنی فاحشه را داشته، از مرجعش که مرحوم آقای محلاتی بوده اما اگر در جبهه اسمش را می‌آورده جدل سر می‌گرفته و...

هر چه می‌گفت تاریخ بود. تاریخی جان‌دار و ملموس. بعد از آن دارم به تاریخ رسمی و بیان استخوان‌های واقعه‌ها فکر می‌کنم. این که هر چه می‌گویند و می‌شنویم، یک پیکر اسکلتی را برای یک محدوده زمانی مثل انقلاب روایت می‌کند. همین ریزه‌کاری‌هاست که گوشت و پوست تاریخ است. همین شوخی‌ها و تکیه‌کلام‌ها و سَبق لسان‌هاست که عَصَب‌های این پیکرِ استخوانی‌اند.

دارم به این فکر می‌کنم که چه بی‌رحم است تاریخی که ما موی‌رگ‌های امروز را حذف می‌کند. چه تلخ است چیزی که از ما برای آینده می‌‌ماند.

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

دیاثت و بلوغ بلاغت

فصاحت، یک صفت مطلق است. به عبارت دیگر یک سخن اگر فصیح باشد، همیشه و همه جا فصیح است. یعنی صفت فصاحت نسبت به خود کلام سنجیده می‌شود. بر خلاف آن بلاغت است. سخن فصیح می‌تواند به تناسب شرایطی و موقعیتی و مخاطبی بلیغ و با شرایط دیگری نابلیغ باشد.
کم‌تر کسی است که مرا بشناسد و از ارادت ویژه‌ای که به حضرت جوادی داشته و دارم بی خبر باشد. در سال‌های گذشته هم جز با همین تعبیر «حضرت جوادی» و «استاد» یادشان نکرده‌ام. اما با دیدن سخنان حضرتشان در دیدار با آقای محمدرضا عارف لازم دیدم عدم بلاغت سخن را به یاد بیاورم.

واژه‌ی «دیاثت» و «دیوث» از واژه‌هایی‌اند که بار معنایی اصلی‌شان در محافل علمی و دینی مُراد بوده و هست. اما آن چه این واژه‌ها در انتقال کسب کرده‌اند، رکاکت و استهجان ویژه‌ای است که این واژه‌ها را تنها در شان دشنام‌گویی می‌آورد. بی شک انتظاری نیست که در محفل علمی از فرهنگ عوامی متابعت شود اما در دیداری که سهمی از مخاطب اهل علم ندارد و بار رسانه‌ای عوامانه دارد، این واژه در ابتذال استعمال شده و بویی از بلاغت نبرده. ناگفته نماند که حضرت «استاد» همواره از بلاغت اندکی در مجامع عام و عوام برخوردار بوده‌اند و به قطع بحث از کبرویت و صغرویت معضل بی‌کاری در میان مدیران سیاسی، یا تفکیک ماهیت علم انسانی و حیوانی درباره بیماری‌های مشترک انسان و دام و بخش قابل توجهی از سخنان حضرت ایشان در خطبه‌های جمعه‌ی قم بر همین اساس مطلق تناسبی با مخاطب نداشته‌اند و موصوف بلاغت نبوده‌اند.
به خصوص در فقره‌ی اخیر با بیان «کسی که بی‌گانه را راه می‌دهد دیوث سیاسی است.» ناخواسته جماعت متشرع را به هتاکی کشیده‌اند.
هر کسی می‌داند «میمون» و «میمونة» از واژه‌های عربی و به معنای «خوش‌یُمن» و «مبارک» به عنوان نام قرار می‌گیرند. اما نه حضرت ایشان و هیچ کس دیگر که در جامعه فارسی‌زبان زندگی می‌کند نام فرزندانش را «میمون» نمی‌گذارد. و این امتناع نه از سر انکار معنای اصلی واژه، که به دلیل واضح کژتابی زبانی موجود است. کاش علمای بزرگوار و دیگر افراد صاحب تریبون به بلوغ بلاغی می‌رسیدند و  درباره گزینش واژه‌هایشان به اندازه نام فرزندانشان دقت می‌فرمودند.
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

خانه ما

امروز به شکل تصادفی در بین برنامه‌های تلویزیونی با مسابقه‌ای مواجه شدم به نام «خانه ما». مسابقه‌ای که شرکت کننده‌هایش خانواده‌هایند. رقابتشان هم نه بر سر اطلاعات عمومی است، نه دویدن روی غلتک، نه آشپزی! مسابقه‌ای بر سر زندگی کردن، خانواده بودن، لذت بردن از کنار هم بودن، و البته کنترل اقتصاد خانواده.

نمی‌دانم این مسابقه هم مشابه داشته (مثل غالب برنامه‌های دیگر سیما) یا ابداعی است. اما هر چه هست نقطه‌ای است برای امیدواری. «خانه ما» نقطه مقابلِ برنامه‌های مشابه است که شکم‌بارگی و سبک زندگی حیوانیِ مصرف‌گرایانه و توجه به سلبریتی‌ها را ترویج می‌کنند. در مقابلِ برنامه‌هایی که خوانندگی -آن هم در سخیف‌ترین‌حالتش یعنی پاپ آرت- را تبدیل به افتخار می‌کنند. در این مسابقه قهرمان خانواده‌هایند. یعنی ستون‌های سبک زندگی ایرانی و دینی. برنده هم خانواده‌ای است که با کم‌ترین هزینه خوش باشد و خوب زندگی کند. مهمان دعوت کند، هدیه بدهد، سفر برود و آرامش جمعی را تجربه کند.

بعد از دیدن این اتفاق خوب یک دست‌مریزاد به سازنده‌های این برنامه بده‌کار بودم. خدا به ذهن این دوستان قوت و به سیمای جمهوری اسلامی ایده‌های این‌چنینی فراوان بدهد.

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

رام نشده‌های وطنی و آنجلینا جولی‌هایی که نداریم!

به یاد دارم سال‌ها پیش وقتی فیلم «نجات سرباز رایان» (اثر استیون اسپیلبرگ) را دیدم یادداشت کوتاهی نوشتم با این مضمون که بعد از سال‌ها و بعد از دیدن ده‌ها فیلم جنگی و حاجی و سید و... تازه با دیدن این فیلم فهمیدم دفاع مقدس یعنی چه! به طور خیلی اتفاقی در سالروز بازگشت آزادگان از اسارت رژیم بعث عراق (دیروز)، فیلم Unbroken (به فارسی با عنوان شکست ناپذیر و رام نشده ترجمه شده است.) را دیدم و باز در دلم گفتم تازه می‌فهمم اسارت یعنی چه!

اگرچه Unbroken بیش از این که فیلم خوبی باشد، فیلمی است با کارگردان مشهور. یک فیلم متوسط با کارگردانی ویژه: آنجلینا جولی! دکوپاژهای جولی خیلی از پلان‌ها و سکانس‌های فیلم‌های بزرگ را تداعی می‌کند و امضای شخصی هم ندارد. مثل سکانس دویدن که کپی دویدن «فارست گامپ» است یا بسیاری از قسمت‌های اقیانوس که یادآور «زندگی پای» است. بقیه نکته‌های مثبت فیلم هم بیش از این که به کارگردان برگردد به فیلم‌نامه‌ی برادران کوئن برمی‌گردد و شاید بتوان گفت خشونت و کثیفی فیلم اگر با سبک شبه ناتورئالیستی برادران کوئن همراه می‌شد موفق‌تر نیز می‌شد.

اما از همه این‌ها گذشته این فیلم اگرچه نگاه وطن‌پرستانه‌ی آمریکایی دارد و به گونه‌ای می‌توان آن را توجیه کننده‌ی لکه‌های ننگ ایالات متحده در ژاپن دانست، برای بیان آن‌چه در جنگ و اسارت می‌گذرد و ملموس کردن رنج اسارت موفق است. و هم‌چنان فکر می‌کنم چرا تلویزیون ما تا وقتی فیلم خوب برای جنگ اسارت نمی‌سازیم، تا وقتی سینمای ضد قهرمان‌مان از ابوترابی‌ها مثل لوییس زامپرینی اسطوره نمی‌سازد، نجات سرباز رایان و شکست ناپذیر را در جدول پخش هفته دفاع مقدس و سال‌روز بازگشت آزادگان قرار نمی‌دهد.

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

کماکان بدحجاب‌ها را نهی نمی‌کنم!

 

 

پیرو مطلبی با عنوان «چرا بدحجاب‌ها را نهی نمی‌کنم؟!» به قلم نگارنده، بازخوردهای متفاوتی را در نظرات وبلاگ، شبکه اجتماعی و مطلب دیگر وبلاگ‌ها شاهد بودم که ضمن استقبال از بحث علمی و به دور از واکنش‌های احساسی در این زمینه و موارد مشابه، لازم دانستم در مورد بعضی از اشکال‌هایی که به مطلب و نویسنده‌اش شده توضیح بیشتری بدهم.

*آیا با امر به معروف و نهی از منکر مشکل دارم؟

در دید اول بعضی بزرگواران با دیدن عنوان مطلب و البته با کمی سطحی‌نگری، مخالفت عملی و یا حتا نظری من با فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر را برداشت کرده بودند که در این باره بیان چند نکته ضروری است:

الف: در عبارت «امر به معروف و نهی از منکر» اگر چه دو واژه‌ی «امر» و «نهی» انصراف به تکلم و بَعث و زجرِ لسانی دارد اما به اتفاق همه‌ی عالمان اهل دقت، تنها یکی از مراتب فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر، تذکر زبانی است. از این جهت واضح است که چنان اسمی برای چنین مسمایی مجاز از باب تسمیه‌ی شیء به اسم جزء آن خواهد بود. این مفهوم در نهایتِ ضرورت عقلی است و تصورش موجب تصدیق خواهد بود.

ب: به شواهد گوناگون غرض از تشریع فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر ایجاد اثر مثبت (انجام معروف و ترک منکر) در جامعه است. از جمله این شواهد، توصلی بودن این فریضه، رفع وجوب در صورت عدم احتمال تاثیر و... است. در این راه شارع، مکلفان را مخیر به انجام هر فعل مشروع و معقولی در جهت تحصیل غرض می‌کند و تشخیص را به عهده‌ی مکلف قرار می‌دهد. آن چه در نوشته‌های بزرگان و عالمان و مراجع مبنی بر مراتب و صورت‌های این فریضه ذکر شده نیز به هیچ عنوان دلیل بر انحصار در همان موارد نیست. بلکه نوشته‌ی ایشان بر پایه‌ی احصای موارد است و نه حصر عقلی. این مطلب هم مبتلا به ضرورت عقلی است.

بنا بر آن‌چه نوشته شد، نگارنده‌ی این سطرها نه مخالفتی با حجاب دارد، نه مخالفت نظری با فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر و نه حتا مخالفت عملی با آن. و مراد از لفظ نهی هم در عنوان مطلب گذشته، معنای لغوی آن یعنی زجر لسانی است. و برداشت دوستان مبنی بر ترک فریضه ناشی از مغالطه‌ی بین دو معنای «نهی» است. با این توضیح، واضح است که عملِ موثر در جهت کم‌رنگ شدن این منکر خاص در این زمان و شرایط خاص به نظر نگارنده و با همان استدلال مطلب قبل، سکوت است و به این اعتبار سکوت در این مورد را مصداق فریضه‌ی نهی از منکر می‌دانم. البته بزرگواران می‌توانند به طور مستدل این گزاره را که سکوت موثرترین اثر در این باره و در این برهه است را رد کنند.

*جملات رهبری در تشویق به تذکر لسانی!

عده‌ای از دوستان با استناد به کلام رهبری درباره‌ی تذکر لسانی به مطلب خدشه کرده‌اند. در پاسخ گفته می‌شود:

اگر منظور این باشد که بر اساس فرمایش ایشان نهی لسانی واجب باشد که تعیین مصداق با مکلف است نه مرجع تقلید.  و اگر منظور تعارض دو تشخیص و ارجح بودن تشخیص اعلم است باید گفت: تاریخ بیانات حضرتشان به دهه‌ی هفتاد یعنی دست‌کم 17 سال پیش باز می‌گردد. و بر مبنای تحلیل نگارنده که زمان و شرایط اجتماعی در آن موثر اصلی است، چنین تعارضی از اساس باطل است. بعید می‌دانم کسی باشد که شرایط فعلی حجاب را با دهه هفتاد شبیه بداند! ضمن این که چنین نگاه متعبدانه‌ای نسبت به فرمایش ایشان در جایی که می‌شود ادله را تحلیل کرد برای اهل نظر شایسته نیست.

اما نکته‌ی پایانی این که تکیه بر حکمت‌های حجاب یکی از بزرگ‌ترین عوامل فلاکت امروز است! وقتی شما برای بانوان از گذشته تا امروز حکمت «لذت جنسی مردان» را به عنوان دلیل مطرح کردید منتظر باشید تا وقتی الزام پوشش هر تار مو و ناخن لاک زده و مچ دست را گفتید، شما را به شهوت‌پرست بودن و تحریک شدنتان از دیدن یک تار مو و دیگر نقاطی از بدن که به طور عادی قابل دیدن است متهم کنند. همین بی سلیقگی‌های دوستانه ما را به این وضع کشیده...

۲۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی