نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاطمیه» ثبت شده است

بی‌موقع‌ها

توی فروش‌گاهم و منتظر تا کارم راه بیافتد. تلویزیون مستندی پخش می‌کند. رفته‌اند پیش مادر شهیدی مفقود الاثر. می‌گویند یادت می‌آید «آقا» چه دعایی برایتان کرد؟ مکث می‌کند. می‌گویند دعا کرد خبری برایتان برسد. با بغض می‌گوید: «خبری شده؟!» چند بار هم می‌گوید. برایش مقدمه می‌چینند که سه سال پیش، در شهادت حضرت زهرا دو شهید گمنام آوردیم و تشییع‌شان باشکوه بود و... جانِ پیرزن را به لب‌ش می‌رسانند تا بگویند، گمنام 18 ساله سعید«ت» بوده. بی‌امان گریه می‌کند. با هِق هِق می‌گوید: «خوش خبر باشید... خوش خبر باشید...»

بغض دارد از پا درم می‌آورد. چه قدر سخت است برآمدن از پسِ این اشک‌های بی‌موقع. حالم خراب است. می‌روم بیرون... بر می‌گردم به فروش‌گاه. پیرزن می‌گوید نمی‌خواهد سنگ مزار بچه‌اش عوض شود. می‌خواهد روی سنگ مزار جگرگوشه‌اش نوشته بماند: «فرزند زهرا...»

بغض دیوانه‌ام کرده...

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

شمعی‌ست در دلم که به پایان رسیده است

زبان حال حضرت زینب در شب‌های آخر حضور حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیهما:



می‌خواهد از خدا که غمش مختصر شود

تا غصه‌های قصه‌ی عمرش به سر شود


با اشک‌های مادر خود گریه می‌کنم
شاید دعای نیمه‌شب‌ش بی اثر شود

وقتی که مرگ خواست اجابت به چشم داشت

ای کاش اشک دیده‌ی من بیش‌تر شود


می‌ترسم از شبی که به پایان نمی‌رسد

شامی که بی طلوع نگاه‌ش سحر شود


*
شمعی‌ست در دلم که به پایان رسیده است

وقت‌ش رسیده مایه‌ی داغ جگر شود


بابا رسید و گفت که «آهسته‌تر ببار

ترسم که اشک بر غم ما پرده‌در شود»


*
شمعی‌ست در وجود کسی از همین تبار

ای کاش شمع چهره‌ی او شعله‌ور شود


12 فروردین 1393


+ این شعر در آیات غمزه

++ شعری دیگر برای فاطمیه

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی