نوشته‌های این‌جا صرفن دیدگاه نگارنده بوده و لزومن مورد تایید اسلام نیست!

تصویر تو را بهار باید بکشم

مطلب تیتر یک را این‌جا بخوانید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نماز» ثبت شده است

زمستانیه‌ی سر ظهر!

خوابِ سرماخوردگی باشی و آفتاب بیافتد روی پتویَ‌ت. حال بدی است، حتا بدتر از بغض. یک جور عجزِ تلخ. آن‌جاست که حالَ‌ت به هم می‌خورَد از خودت. از حال و روزت. از حالِ روزت!
یادت بیاید نمازت قضا شده. اما یادت نیاید نماز صبحَ‌ت، یا نماز مغرب و عشا، یا ظهر و عصر... عصر که خوابیده باشی و شب، به هوای صبح بیدار شده باشی و حالَ‌ت حالا حالاها خراب‌تر از بُغض باشد و سنگ معیارَت برای بدحالی «بغض» باشد. فقط «بُغض».
بعضی نوشته‌ها را که می‌خوانی نَفَسَ‌ت بـُ ر یـ د ه بـُ ر یـ د ه یِ کِـــــــــــــــــــــــشـــــ‌/دارِ صدادار می‌شود. انگار قحط اکسیژن باشد در حوالی واژه‌هایش.
حساسیتِ (چهار) ـفصلی داشته باشی و تبِ هذیان به جانَت افتاده باشد و توی کوره‌ی زمستان بسوزی. آن‌قدر آهسته که تَب‌سنج هم بو نَبَرد. بعد بـُ ر یـ د ه بـُ ر یـ د ه خوابَ‌ت بِبَرَد و بـُ ر یـ د ه بـُ ر یـ د ه بیدار شوی و هِی بـُ ر یـ د ه بـُ ر یـ د ه هذیان بنویسی و پناه بِبَری به «بُغض»
(نقطه)
۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی

جمجمه‌ات را به او بسپار

معلم علوم تجربی‌مان -آن روزها که بچه محصل بودیم- حکیم بود. حرف‌هایی می‌زد از جنس فراواژه!

روزی برای‌مان خاطره‌‌ای گفت. از یکی کسی که در حال خواندن درس گیاه‌شناسی حال‌ش بد شده بود. برده بودندش بیمارستان. بعد انکشف که همان‌طور که گیاهان سمی و حساسیت‌زا را می‌خوانده بی‌خیال با علف‌های زیر پایش ور می‌رفته. با یکی از همان گیاه‌های توی کتاب‌ش مسموم شده. همان وقتی که داشته درسش را حفظ می‌کرده.

چند روز پیش یاد معلم‌مان افتادم و این خاطره. وقتی توی نماز مشکلات‌م را مرور می‌کردم. آن هم وسط «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر»...

موافقین ۰ مخالفین ۰
طلبه اُ منفی